یادداشت روز:
رژیم صهیونیستی و منازعهای فراتر از جمهوری اسلامی؛ مواجههی تاریخی ایران با تهدیدی تمدنی:
در تحلیل روندهای تاریخی، گاه لازم است از منازعات روزمره و بحثهای جناحی فراتر برویم و مسئله را از زاویهای عمیقتر، فلسفیتر و هویتیتر بررسی کنیم. در همین چارچوب، اگر بخواهیم جنگ اخیر میان جمهوری اسلامی ایران و رژیم صهیونیستی را تحلیل کنیم، نباید آن را صرفاً نزاعی ایدئولوژیک یا سیاستی مقطعی بدانیم که تنها در چهارچوب جمهوری اسلامی تعریف میشود. حقیقت آن است که مواجههی ایران با رژیم صهیونیستی، برخاسته از فلسفه وجودی این رژیم و الزامات تمدنی ایران در برابر آن است، نه صرفاً سیاستهای دورهای یک نظام سیاسی خاص.
رژیم صهیونیستی، از آغاز تأسیس، نه بر اساس منطق همزیستی یا دفاع از قومیت یهود، بلکه با پروژهای توسعهطلبانه و مبتنی بر گسترش سرزمینی از نیل تا فرات شکل گرفت. این رژیم، در ذات خود، پروژهای تمدنی برای مهار و بلعیدن منطقهای تاریخی و باستانی است که ایران یکی از ارکان اصلی آن بهشمار میرود. بنابراین، حتی اگر جمهوری اسلامی نیز به وجود نمیآمد، باز هم تعامل این رژیم با ایران نهایتاً به تخاصم میرسید، چرا که فلسفهی ایجابی آن، انکار موجودیت دیگر تمدنها و برپایی نظمی جعلی در دل جهان اسلام است.
این نکته، پیش از آنکه امری ایدئولوژیک باشد، یک واقعیت ژئوپلیتیک و فلسفی است؛ و برخی از نخبگان سیاسی ایران حتی پیش از انقلاب نیز بهروشنی به آن پی برده بودند. نقل قولی از طهمورث آدمیت، دیپلمات باسابقه دوران پهلوی دوم، در کتاب خاطرات خود «گشتی بر گذشته»، روشنگر همین واقعیت است. وی مینویسد: زمانی که برای اخذ استوارنامه خود به عنوان سفیر ایران در سرزمینهای اشغالی نزد شاه رفت، محمدرضا پهلوی پس از شنیدن خبر، با لحنی پرمعنا پرسید:
«کدام اسرائیل؟ آنکه در مرزهای فعلی محدود است یا آنکه تا نیل و فرات ادعای مالکیت دارد؟»
این جمله، آشکارا بیانگر یک نگرانی راهبردی است؛ نه لزوماً از منظر حمایت از فلسطین، بلکه از منظر درک تهدید بالقوهی توسعهطلبی صهیونیسم برای موجودیت ایران. پس حتی اگر رژیم گذشته نیز در بسیاری زمینهها سرسپردهی غرب بود، اما در برخی سطوح حاکمیتی، این ادراک وجود داشت که رژیم صهیونیستی، نه یک دولت عادی، بلکه طرحی برای بلعیدن منطقه است.
از این منظر، جمهوری اسلامی تنها نظامی بود که جرأت یافت این تهدید را از ساحت تحلیل به میدان عمل بکشاند و به جای گریز، مواجههی راهبردی را برگزیند. سیاست حمایت از محور مقاومت، از لبنان تا فلسطین و یمن، نه صرفاً یک شعار یا ادای تکلیف مذهبی، بلکه راهبردی برای به تعویق انداختن فاز تعرض صهیونیسم به ایران بود. اگر این مقاومت ایجاد نمیشد، اگر حزبالله و حماس شکل نمیگرفتند، امروز شاید ایران باید در مرزهای غربی و جنوبی خود، با رژیمی مواجه میشد که در لبنان و سوریه محدود شده است.
از این منظر، جمهوری اسلامی ایران، نه آغازگر جنگ، بلکه سدکنندهی سیل تاریخی یک تهدید تمدنی بود. و امروز، که پس از چهار دهه، رویارویی مستقیم رخ داده، نهتنها ایران در موضع ضعف نیست، بلکه با دست برتر، با قدرت بومی، و با پشتوانهای از مشروعیت منطقهای و مردمی، این رژیم را در تنگنای تاریخی قرار داده است.
در تحلیل این وضعیت، یک تمایز مهم دیگر نیز باید مورد توجه قرار گیرد. در تاریخ معاصر ایران، دو جریان متفاوت وجود داشته است:
نخست، جریان غربگرای سرسپرده، که از جان و دل باور داشتند ایران باید از فرهنگ، زبان و هویت خویش عبور کند و در فرهنگ غرب مستحیل شود؛
دوم، جریان نخبگی وطندوست و هویتخواه، که اگرچه برخی از آنها به راهحلهایی مانند گرایش تاکتیکی به غرب اعتقاد داشتند، اما قلباً استقلال، اقتدار و پیشرفت را برای ایران میخواستند.
جمهوری اسلامی، با همه تفاوتهایش با این جریان دوم، در دکترین با آنها مشترک بود. دغدغهی حفظ ایران، عزت ملی، پیشرفت بومی، و تقابل با سلطهطلبی، همان ریشهی مشترکی است که میتواند خط پیوستگی تاریخی انقلاب اسلامی با نخبگان گذشته ایران را نمایان سازد. حتی اگر در مسیر و روش، اختلافهایی وجود داشته است، در هدف نهایی – یعنی اقتدار ایران – میتوان نوعی همافقی دید.
از اینرو، بهجای آنکه جنگ امروز را بهانهای برای تخطئهی جمهوری اسلامی بدانیم، باید از آن بهعنوان ثمرهی یک مقاومت طولانی در برابر تعارض گریزناپذیر دو جهانبینی یاد کرد: جهانبینی صهیونیسم توسعهطلب و جهانبینی ایرانِ تمدنی.
اگر جمهوری اسلامی، با همه هزینهها، توانست این جنگ را بیش از چهل سال به تأخیر بیندازد، و اکنون، در زمان وقوعش، دست برتر را داشته باشد، این نه مایهی شماتت، بلکه مایهی شکر و قدردانی است.
هوشنگ نادری
کانال رسمی شهید محمدرضا الوانی👇
https://eitaa.com/shahidmohammadrezaalvani