آمدی از بین آتش تا گلستانت کنم با پریشانی نمی‌خواهم پریشانت کنم کاش می‌شد زخمهایت را بریزم در تنم تا فقط اندازه‌ی یک زخم، درمانت کنم سفره‌دارا، سفره‌ام خالیست، اما دل پُر است روضه‌ام شو تا دو کاسه اشک، مهمانت کنم مقتلِ مکشوفه‌ی من، روضه‌هایم را نبین حیفِ چشمِ زخمدارت نیست گریانت کنم؟ از میان کوچه‌های سنگباران آمدی تا منِ حسرت‌به‌لب هم، بوسه‌بارانت کنم می‌بَرندت، می‌زَنندت، می‌کُشندت باز هم من کجای دنجِ این ویرانه پنهانت کنم؟ قاریِ سرنیزه‌ها و تشت، ألرّحمٰن بخوان تا مزارِ کوچکم را رحلِ قرآنت کنم جا نمی‌مانم، نمی‌خوابم، نمی‌گویم نرو من که می‌آیم، چرا باید پشیمانت کنم؟ : رسیدی سرزده، آبی مهیا نیست، اما من به پای مقدمت از چشم گریانم گهر دارم سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير، روزتون معطر بنام 🇮🇷اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🇮🇷 کانال رسمی شهید محمدرضا الوانی👇 https://eitaa.com/shahidmohammadrezaalvani