پدرم با غمِ بی گنبدی ات خو کرده چشم خود را ز غریبی تو کم سو کرده در خیالات خودش خادم صحن تو شده حرمت را چقَدَر با مژه جارو کرده هر کجا روضه ای از غربت تو خوانده شده مجلست را پرِ فریاد و هیاهو کرده به امیدی که به درد حرم تو بخورد نذرِ ضریح تو النگو کرده با گسل های غمت پیکر او لرزیده درد خود را همه شب لرزش زانو کرده آنقَدَر غصه ی خاک حرمت را خورده بوی "نا" را فقط از چشم ترش بو کرده شکر، که بچه ی یک و یک ادبِ این دو مرا نیز، "حَسَن جو" کرده عاقبت نوکر تو صحن تو را می سازد چون در حرم کرده : 💔 من که از کار شما سر در نیاوردم کریم هرچه من بد میکنم، آقا بزرگم می کنی سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير، کانال رسمی شهید محمدرضا الوانی👇 https://eitaa.com/shahidmohammadrezaalvani