شهــید دڪتر چمـــران :
توی کوچه پیرمردی دیدم که روی
زمین سرد خــوابیده بود ...سن و
سالم ڪم بود و چیزی نداشتـم تا
کمکش کنم؛ اونشب رختوخواب
آزارم میداد! و خــوابم نمیبرد از
فڪر پیرمرد ... رخت و خوابم را
جمــع ڪردم و روی زمیـــن سـرد
خـوابیدم میخـواستم توی رنــج
پیرمــرد شریڪ باشــم اون شـب
ســرمـــا توی بدنم نفـــوذ ڪرد و
مـریـض شدم اما روحم شفا پیدا
کرد.
چه مریضی لذت بخشی ...
سالروز شهادت
@shahidmohammadrezaalvani