به جرم اینکه ندارم پدر، زدند مرا شبیه مادر در پشت در زدند مرا خبر نداشتم اینها چقدر نامردند خبر نداشتم و بی خبر، زدند مرا خدا کند که عمویم ندیده باشد، چون پدر درست همین دوروبر زدند مرا پدر، وقت غذا تازیانه می آمد نه ظهر و شام که حتی سحر، زدند مرا سرم سلامت ازاین کوچه هاعبور نکرد چقدر مثلِ تو ای همسفر، زدند مرا چه بینِ طشت، چه بر نیزه ها زدند تو را چه در خرابه، چه در رهگذر، زدند مرا چه چشم زخم، چه زخمِ زبان، چه زخمِ سنان اگر نظر کنی از هر نظر زدند مرا فقط نه کعبِ نِیّ و تازیانه و سیلی سپر نداشتم و با سپر زدند مرا پدر من از سرِ حرفم نیامدم پائین پدر پدر گفتم هر قَدر زدند مرا مگر به یادِ که افتاده اند دشمنها که بینِ این همه زن بیشتر زدند مرا؟ زدند مادرتان را چهل نفر یکبار ولی چهل منزل صد نفر زدند مرا : ای که از قافله ی شامِ بلا جا ماندی کمکم کن که من از قافله ی کرببلا جا ماندم صلي الله عليڪ يا سيدناالمظلوم يا ابا عبدالله الحسينه سلام عليكم و رحمة الله،صبحتون بخير، http://eitaa.com/shahidmohammadrezaalvani