@bisimchi10
.
در سپاهِ یزید، هیچ زنی نبود. زنانِ آفتاب و مهتاب ندیده، بیخبر و ناقص و زَبون، جنگ و جامعه را به مردان واگذاشته بودند. از پشتِ پرده انتظار میکشیدند تا سپهداران بازگردند و مُزدِ خونِ حسین را به پای تنهای مَرمَرین و گیسوانِ عَنبرین بریزند.
.
.
در سپاهِ کوچکِ حسین اما، زنان فراوانند. زنان صحنهگردانند. از زینب تا رَباب، از همسرِ جُناده تا همسرِ زُهیر، از مادرِ وَهَب تا مادرِ عَمرو. هیچ زنی خسته و خفته نیست. هیچ زنی گُم و گیج نیست.
.
.
قیامِ حسین، قیامِ زنانِ آزاد است. فریادِ حسین، فریادِ زنانی است که نمیخواهند تَن باشند، میخواهند {عَقیله} باشند. حسینبنعلی، برای اولین بار، همراه با زنان و کودکان به میدان میآید و یکصدایی را میشکند.
.
.
زینب، پیچیده و ظریف و باشکوه و رقیق است. میتواند خواهش کند، ولی نمیکند. حق دارد بشکند، ولی نمیشکند. میتواند کارِ خود را بر گردنِ مردی بیاندازد، میتواند در خویش بپیچد و کناره بگیرد و سکوت کند، اما خود در میانِ مردان میایستد به خطابه.
.
.
زینب، انبوهِ تماشاگران را نَهیب میزند: ساکت باشید. یکدفعه، ولولهی جمع خفه میشود و زنگهای شتران از صدا میافتد. زینب ادامه میدهد: ای گروهِ دَغا و دَغَل و بیحَمیّت! اشکتان خشک نشود و نالهتان آرام نگیرد. چه دارید مگر لاف و نازش و دشمنی و دروغ؟ مانندِ کنیزان چاپلوسید و چون دشمنان سخنچین. چون سبزهای بر پِهِن روییدهاید. میگریید؟ آری بگریید، که شایستهی گریستنید.
.
.
آنان که زنان را در پَستو میخواهند، همدستِ آنانند که از بدنِ زنان کاسبی میکنند. آنان که پای زنان و دختران و خواهرانشان را میبُرند، همداستانِ پَستانیاند که نان از نمایشِ زنان میخورند. هر دو جماعت، مردسالارند و زَرسالار و قدرتسالار.
پ.ن: تقدیم به همسرم زینب و دخترم وفا، که نامهای زیبایشان را وامدارِ کربلایند
پ.ن: متنِ خطابه را از کتابِ آه نوشتهام. و توصیفِ صحنه را میتوانید در کتابِ الاحتجاجِ طبرسی بیابید.
اینستا: احمدرضا رضایی ۶۹
@bisimchi10
http://eitaa.com/shahidmohammadrezaalvani