فرازی از دست نوشته های شهید: «تصور نکنید که من با زندگی به سبک و سیاق متظاهران به روشنفکری ناآشنا هستم. خیر... من از یک راه طی شده با شما حرف می‌زنم. من هم سال‌های سال در یکی از دانشکده‌های هنری درس خوانده‌ام، به شب‌های شعر و گالری‌های نقاشی رفته‌ام. موسیقی کلاسیک گوش داده‌ام، ساعت‌ها از وقتم را به مباحثات بیهوده درباره‌ی چیزهایی که نمی‌دانسته‌ام گذرانده‌ام. من هم سال‌های با جلوه فروشی و تظاهر به دانایی بسیار زیسته‌ام، ریش پرفسوری و سبیل نیچه‌ای گذاشته‌ام… اما بعد خوشبختانه زندگی مرا به راهی کشانده است که ناچار شده‌ام رودربایستی رانخست باخودم و سپس با دیگران کنار بگذارم». تحول مرتضی آوینی در ادامه سبب شد که وی "خود" را کنار بگذارد،مرتضی آوینی در این رابطه چنین گفته است: «با شروع انقلاب، حقیر تمام نوشته‌های خویش را(اعم از تراوشات فلسفی، داستان‌های کوتاه، اشعار و …) درچند گونی ریختم و سوزاندم وتصمیم گرفتم که دیگر چیزی که حدیث نفس باشد ننویسم و دیگر ازخودم سخنی به میان نیاورم اگر انسان خود رادر خدا فانی کند، آنگاه این خداست که درآثار ماجلوه‌گر می‌شود.» http://eitaa.com/shahidmohammadrezaalvani