راس تو را به روی نی، هر چه نظاره می کنم سیر نمی شود دلـم، نگـه دوباره می کنم ز اشک و آه سینه ام، میان آب و آتشم چو با توام، از این میان، کجا کناره می کنم گمان کنند دشمنان، نیست به کام من زبان ز دور بسکه با سرم، به سر اشاره می کنم به دختران خود بگو که گوشواره ها چه شد گریه به گوشواره نی، به گوش پاره می کنم هم سر تو بر سر نی، هم سر اکبرت ز پی گاه نگاه سوی مه و گه به ستاره می کنم رخت به خون که رنگ زد؟ آینه را که سنگ زد خنده ز آه خویشتن به سنگ خاره می کند : با دل چه کرده این غم تو شاه سر جدا دیدم کری به روضه ی تو گریه می کند صلي الله عليڪ يا سيدناالمظلوم ياابا عبدالله الحسين سلام عليكم و رحمة الله، روزتون معطر بنام زوارجنتی http://eitaa.com/shahidmohammadrezaalvani