🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
یکی از دغدغههای حاج علی نحوهی گزینش نیروها در سپاه بود.
دستورالعملی از مرکز رسیده بود و گزینش بر اساس آن باید صورت میگرفت.هر کس که ميخواست در سپاه عضو شود باید به سؤالاتی دربارهی
مارکسیسم، اسلام، احکام فقهی و... پاسخ ميداد.
در منطقهای که فقر فرهنگی و بیسوادی در آن بیداد ميکرد و آثار ظلم شاه
ً و جنگ در آن کاملاً عیان بود، برای مردم و خصوصاً بومیها که ابتداییترین
مسائل و حرف زدن روزانه را هم به درستی نميدانستند، جواب دادن به این
سؤالات غیرممکن بود.
بیشتر افراد از عهدهی جواب دادن به سؤالات برنمیآمدند. این در حالی بود
که حاجی به نیرو احتیاج داشت. چون پاسگاههای حراست مرزی در حاشیهی
هور دائر کرده بود که حساس و با اهمیت بود.
چون موقعیت جغرافیایی آن منطقه خاص بود، امکان پذیرش نیرو فقط
از میان بومیهای منطقه وجود داشت که به زندگی در آنجا عادت داشتند و
ميتوانستند آنجا دوام بیاورند.
وقتی مسئول گزینش از آنها سؤالات را میپرسید، هیچ جوابی نداشتند!
چارهای نبود باید فکری ميشد. حاجی رفت و به مسئول گزینش گفت: هر
کس آمد قبولش کن بقیهاش با من.
بعد از آن شصت نفر آمدند و بعد از پذیرش، حاجی یک دوره کلاس
احکام، معارف، رزم، اطلاعات و... برایشان گذاشت.
خودش هم مربی بعضی کلاسها شد. مسائل را خیلی ساده توضیح ميداد
تا یاد بگیرند.
حاجی بارها اعتراض خودش را از این نحوهی گزینش به مسئولان و
فرماندهان ردهبالای سپاه منعکس کرده بود.آنها هم برای خودشان دلایلی داشتند، اما حرف حاج علی این بود؛ نیرویی
که حاضر است برای اسلام و انقلاب جانش را فدا کند اگر در احکام ضعیف
است، نباید رد شود. باید به او یاد داد.
این درگیریهای لفظی ادامه داشت تا اینکه حضرت امام، اعلامیهای هشت
مادهای در انتقاد از نحوهی گزینش صادر کردند و به این مشکلات پایان دادند.
آن روزی که از متن این اعلامیه مطلع شدیم حاجی بسیار خوشحال شد.
٭٭٭
منطقهی هورالهویزه بیش از صد کیلومتر مرز آبی از چزابه تا طلائیه دارد.
منطقهی وسیعی که نیازمند حفاظت و حراست بود و این کار در آن زمان از
توان سپاه خارج بود! دلیلش هم شرایط خاص اقلیمی منطقه بود.
حاج علی با آن نبوغ خاص خودش به این نتیجه رسید که کمهزینهترین،
بهترین، و آسانترین راه مسلط شدن بر دشمن در منطقهیهور، استفاده از
نیروهای عرب بومی است.
او نقطهی پیوند سپاه و مردم عرب منطقه را پیدا کرد. حاجی نیروهای بومی راکه عضو سپاه شده بودند مأمور کرد تا در پاسگاههای حراست مرزی حاشیهی
هور باشند تا پاسگاهها دوباره احیا شود. ژاندارمری قبل از جنگ به فاصلهی هر ده کیلومتر در هور پاسگاه داشت،
اما وضعیت فعلی ایجاب ميکرد که محافظت بیشتری انجام شود. از این رو باتدبیر حاج علی تعدادی پاسگاه شناور در نیزارها و جاهایی که احتمال ميدادیم دشمن از آنجا نفوذ کند ایجاد کردیم.
با وضعیت جدید گزینش، حالا تعداد بومیهایی که جذب سپاه شده بودند به
پانصد نفر ميرسید که با وجود آنان پاسگاههای مرزی قوت بیشتری ميگرفت.
هر چند وقت یک بار حاجی شخصاً برای سرکشی یگانها و پاسگاههای شناور به سمت شط علی ميرفت.
یک بار نزدیک ظهر با حاجی سرزده برای سرکشی یگانها رفتیم. با هم
وارد سنگر بی سیم شدیم. نیروهای بومی آنجا مستقر بودند و اصلاًمتوجه ورود
ما نشدند. با تعجب دیدیم که بیسیمچی یک ترانهی عربی گذاشته و با خواننده
میخواند! آن طرف بیسیم هم یک نفر دیگر داشت جواب ميداد. خلاصه
چند نفری با هم ترانه اجرا ميکردند!
بعد از چند لحظه متوجه ما شدند و سکوت کردند ولی آنطرف خط که ما
را نميدید همچنان برایخودشميخواند!
من منتظر عکسالعمل حاجی بودم. با خودم گفتم حتماً از سپاه اخراج
ميشن. بعد از کمی سکوت حاجی بدون آنکه عصبانیتی در چهرهاش دیده
شود گفت:《برادرا شما اومدید جنگ، اینجا هم جبههی اسلامه. در جبههی
اسلام که جای این کارها نیست. باید حواستون جمع باشه. اینجا مرزه، هر لحظه احتمال حملهی دشمن هست》
حاجی تا جایی که ميتوانست از حساسیت بالای کار برایشان صحبت کرد.
صحبتهای حاجی که تمام شد، قول دادند که بعد از این حواسشان را بیشتر
جمع کنند و این برنامهها را کنار بگذارند.
حاجی اعتقاد داشت که آنها هنوز به آموزش نیاز دارند و باید سطحشان از
نظر اعتقادی و فرهنگی بالا برود. بالاخره این فقر فرهنگی باید ریشهکن شود.
تا شاه بود انتظار نبود که به مردم این منطقه رسیدگی شود، اما حالاکه انقلاب
شده، با اینکه جنگ است و شرایط بحرانی، اما مردم باید تفاوت را با زمان شاه احساس ميکردند.
اینکه احساس کنند در این نظام به آنها بها داده ميشود. و این تنها از دست
مردانی چون حاج علی هاشمی برمیآمد.
همین رفتارهای حاج علی باعث شد خانوادهی نیروهای بومی که در سپاه
بودند نیز با موضوع جنگ درگیر شوند