کاش از تک تک آن لحظهها و ثانیهها فیلم میگرفت. در آخرین ساعتها و روزهای زندگی مهدی شعبانی نابترین خاطرات پدر و پسریشان رقم خورد در دنجترین جای دنیا. در چایخانه امام رضا (ع). پدر و پسر هر دو خادم چایخانه امام رضا (ع) بودند و همیشه شانه به شانه هم در چایخانه خدمت میکردند در شیفتهای مشترک. حال پدر و پسر عجیب تماشایی بود. ۲۱ و ۲۲ خرداد آخرین شیفت مشترکشان بود در چایخانه. آخرین سلام، آخرین خداحافظی. بامداد ۲۳ خرداد تلفن مهدی و پدر زنگ خورد و قرار شد در اولین فرصت خودشان را به تهران برسانند.
🗣 مطالب را منتشر کنید، و در افزایش سواد رسانهای جامعه سهیم باشید.
کانال جوانترین شهید مدافع حرم
سید مصطفی موسوی🔻ایتا
@shahidmostafamousavi
کانال استیکر🔻ایتا
@shahidaghseyedmostafamousavi
👇👇👇
در آخرین گفت و گوی مادر پسری چه گذشت؟
پروازها لغو شده بود و باید با اتوبوس بر میگشتند. در مسیر برگشت خبر شهادت سردار حاجی زاده و سردار سلامی را شنید و خدا میداند که به مهدی چه گذشت. این لحظات را مادر شهید روایت میکند؛ «مهدی کنار من در اتوبوس نشست. پسرم تا به آن قد و قامت رسیده بود تا به حال بغضش را اینطور ندیده بودم. انقدر که سردار حاجی زاده را دوست داشت. حس انتقام را در چشمان و صورتش میدیدم. میگفت این دفعه اسراییل غلط زیادی کرده. آن مسیر برگشت از مشهد تا تهران آخرین خاطرات مادر پسری را هم رقم زد. مهدی از مشهد تا تهران رجزخوانی کرد و با بغض میگفت مامان برام دعا کن در راه نابودی اسراییل شهید بشم. رسیده و نرسیده خداحافظی کرد و رفت که رفت.»
نقش شهید دهه هشتادی در موج نهم عملیات وعده صادق ۳
بعد از بمباران ساختمان شیشهای صداوسیما، بغضهای فروخورده مردم ایران را فقط خبر آغاز موج جدید حملات ایران و اصابت موشکهای ایرانی در قلب سرزمینهای اشغالی میتوانست التیام ببخشد. ما گوشبهزنگ این خبر بودیم و شیربچههای هوافضا در سختترین شرایط در حال آمادهکردن مقدمات شلیک موشکها و پاسخی دندانشکن بودند.
مهدی شعبانی یکی از اعضای گروه شلیک نهایی در موج نهم عملیات وعده صادق ۳ بود. مرهم دل مادر داغدیدهای که از قد و بالای رشید پسرش، پیکری سوخته و غیر قابل شناسایی، پیچیده در کفن تحویل گرفته، چیست؟ روایت ایثار و از خودگذشتگی شهدا در نبرد با اسرائیل برای خانوادههایی که جگرگوشه ازدستداده اند، شبیه نسیم فرح بخشی است که دل داغدارشان را کمی خنک میکند. مادر شهید با افتخار و اقتدار از آخرین جانفشانیهای فرزندش میگوید؛ روایتهایی که بعد از شهادت از قول دوستان و همرزمان فرزندشان شنیدهاند؛ «از فرماندهان و دوستان مهدی شنیدیم که بین بچههای هوافضا برای سوارشدن بر لانچر و هدایت موشک برای شلیک، رقابت تنگاتنگی بوده. هر چه از جزئیات و شرایط آن روزها و لحظهها بیشتر میشنویم، بیشتر افتخار میکنیم به رقابت خالصانه عزیزانمان برای شهادت. چون ایران هر بار موج جدید عملیات را در شرایط خاصی انجام میداده که امکان حمله پهپادی به لانچرها برای جلوگیری از آغاز عملیات وجود داشته است.
اما در همان شرایط خاص مهدی داوطلب میشود و پشت لانچر میرود. فرماندهانش میگفتند مهدی سه پرتاب موفقیتآمیز هم داشته و بعد از هر شلیک، هم اشک شوق میریخته هم اشک فراق برای سرداری که مراد و مریدش بود. اما فراق مهدی و سردار طولانی نبود. مهدی و گروه ۷ نفره از دوستانش وقتی در حال آمادهسازی موشکها برای شلیک بودند، شهید شدند. پیکر مهدی ۲۴ساله من کاملاً سوخته بود و دومرتبه از ما آزمایش دی ان دی گرفتند و بعد از چند روز خبر قطعی شهادتش را به ما دادند.»
مهدی شهید شد، سوخت. حتی پیکری از او نماند که با او وداع کنم اما رگ شجاعت و غیرت پسر من و دستپروردههای سردار حاجیزاده بود که سرنوشت جنگ ۱۲ روزه را طور دیگری رقم زد.»
🗣 مطالب را منتشر کنید، و در افزایش سواد رسانهای جامعه سهیم باشید.
کانال جوانترین شهید مدافع حرم
سید مصطفی موسوی🔻ایتا
@shahidmostafamousavi
کانال استیکر🔻ایتا
@shahidaghseyedmostafamousavi
👇👇👇