از اول هم قرار بر این بود که عاشقِ هم بمانیم... سرد و گرم روزگار را با هم بچشیم از فراز و نشیب زندگی کنار هم بگذریم با هم بخندیم با هم اشک بریزیم با هم دارا شویم با هم ندار شویم با هم بسازیم و با هم پسردار شویم... آن وقت پسرها را با هم، غرق دوست داشتن کنیم، لای پتوی خوشبختی بخوابانیم و در آغوش دلخوشی بیدارشان کنیم... روی سر، جایشان دهیم و روی چشم بزرگشان کنیم اولین قدم‌ها و اولین دندان‌درآوردن‌هایشان را جشن بگیریم سَرِ اینکه بابا را بیشتر دوست دارند یا مامان را دعوا کنیم! دویدن‌هایشان را به صد عشق تماشا کنیم برای سبز شدن پشت لبهایشان از شوق اشک بریزیم و از قد کشیدنشان ذوق کنیم پا به پای جوان شدنشان پیر شویم... و دست آخر، درست وقتی که خوش‌سیماترین و خوش‌قامت‌ترین جوان شهر شدند، بدهیمشان بروند شهید شوند! از اول هم قرارمان بر این بود... که پیش از جوانی‌شان یک عمر با هم بسازیم، و بعد از فروریختنِ جوانیشان یک عمر با هم بسوزیم... از اول هم قرارمان همین بود که عاشقِ هم بمانیم... ما چقدر به شهدا مدیونیم؟ و چقدرتر به پدر و مادر شهدا؟! شادی امام و شهدا @shahidsahrai