آمدی آرام جانم ،از سفر حالا چرا؟ در میان روضه های سرخ عاشورا چرا؟ شانه هایت تکیه گاهم بوده عمری مرد من حال باید تکیه گاهت من شوم اینجا چرا؟ بغض دارد می فشارد حنجرم را همسفر روضه اکبر برایم کرده ای بر پا چرا؟ چون علی اصغر به قنداقت چرا پیچیده اند اربا اربایی بگو چون زاده ی لیلا چرا؟ روضه ی بی بی رقیه بی سر آیا میشود؟ یاد او افتاده ام این لحظه ها اما چرا؟ مثل زینب روی نی دیدم سرت را برده اند مثل زینب دیده ام آن صحنه را زیبا چرا؟ رفتنت یک باره پیرم کرده عبدالله من رو‌گرفتم از تو گفتی ذکر یا زهرا چرا؟ م.حمیدی *تقدیم به دل صبور و بی قرار همسر شهید عبداالله اسکندری* @shahidsahrai