این خنده های مستانه، از شوقِ وصالِ یار است؛ و چه سبکبال رسیدند به معشوق 🌷۸ اسفند ۱۳۶۵ - سالروز شهادت حاج حسین خرازی، علمدار لشگر مقدس امام حسین (ع) ا▫️▪️▫️▪️▫️ فرمانده‌ شوخ طبع 🔹خاطره ای از شهید خرازی:👇 عباس کمال‌پور فرمانده گردان بود و من منشی او. مشکلی پیش آمد و مدت طولانی شد. ناچار شدیم برای حل مشکل به سراغ حاج حسین برویم. سوار موتور شدیم و به سمت شهرک دارخوین به راه افتادیم. آقای خرازی در سنگر فرماندهی بود.داخل سنگر شدیم وپس از احوالپرسی گفت:اینجا چه ‌کار می‌کنید؟ عباس با ناراحتی شروع کرد،وضعیت گردان و مشکلات آنرا بیان کند. هردو ناراحت بودیم، یکی عباس می‌گفت یکی من. حاج حسین بلند شد وگفت بنشینید روی زمین. حاجی دستور داده بود،ما هم نشستیم. آرام بسمت ما آمد و چفیه‌ی خودش را روی سر ما انداخت. زبانمان بند آمد. حاجی می‌خواهد چه کار کند؟! جرأت سوال کردن هم نداشتیم. یک وقت حاجی یک پارچ آب روی سر ما ریخت! پریدیم بالا. حاجی شروع کرد به خندیدن و ما هم به دنبال او! وقتی خنده را بر لبان ما دید گفت:حالا آرام‌گزارش کنید تا ببینم چه شده و چه باید بکنیم... راوی: رجبعلی کریمی