خادمی ک رفته بودیم من پاس شب بودم.
بچهای ک پاس شب وایمیستن میان یکم استراحت میکنن و میخوابن ):
من پاس شب بودم ی عده از بزرگواران (بچهای خادم الشهدا)
اومدن بالا سر من سر صدا کردن و اذیت کردن من🤦♀
منم ی عادت بدی ک دارم اگر با سر صدا یهو از خواب بیدار شم
سر درد میگیرم😶
خلاصه ک منو بیدار کردن
شروع کردن خندیدن.
منم عصابم خورد شده بود.
خداروشکر ک فقط اون شب زائر نداشتیم.
واگرنه خیلی بد میشد🤦♀
دوستان گرامی میدونم ک دارید پیام منو میخونید
خواسم بگم ک
خیلیییییییییی حرکت زشتی بود😂
واقعا از خادم این کارا بعیده😂😏
خادم باید خادم باشه در جریان باشید 🤦♀😂
دلم خیلی براتون تنگ شده.
خواسم خاطره هاتون بگم آبرو ریزی کنم
جلو اعضا آبرتون بره🚶♀😂