وقتی تعداد غواص ها ، هفتادو دونفر شد همه بغض راه گلویشان را گرفته بود عجب عدد مقدسی! آن روز سه ناشناس سوار بر ترکِ موتور سمت ما می آمدند . چفیه ها راکنار زدند [ پولکی ، حمیدی نور ازبچه های اطلاعات عملیات مجنون بودند ونفرسوم بنام محرابی..] جوان ناشناس اما محجوب که خواب دیده بود وبه اصرار تمام آمده بود هرسه آماده عملیات بودند . به علی گفتم یکدست لباس غواصی نو به محرابی بدهد . آن شب کلی گپ وگفت داشتیم به یاد عملیات های گذشته .. وبعد هرکدام از غواص ها در دل تاریک شب به کنجی خزیده ومشغول نجوا ..