🦋این تیرهای تک شهید بدجور اعصاب بعثی هارو ریخته بود بهم...😝 🌱یه بار یه تپه دست بعثی ها بود،بچه هارو کلافه کرده بودند.😩 🦋ایشان باهمین اس وی دی آزادش کرد.😁 🌱شهید حسین خرازی به ایشان میگفت گردان تک نفره....😌 🦋یک بار ایشان بایه تک تیر انداز بعثی مستقیم رودر رو شدند یه جور دوئل بود،👀 باهم شلیک کردند. ایشان مغزشو پوکوند😅 🌱اما گلوله ی اون فقط لاله ی گوش شهید رو برد.😎 💢یک خاطره از شهید: 🔸نزدیک بعثی ها بودند،خیلی فاصله نداشتند باهم. 🔹هیچ حرکتی نمیکردند 🔸ایشان هم که خسته شده بود، یهو بلند شد به عربی گفت: جاسم کیه؟ 🔹یکی از آن طرف بلند شد و گفت: من!! ایشان هم او را زد.😝 🔸یه مدت گذشت پاشد داد زد: رحمان کیه؟ یکی بلند شد گفت: من!! 🔹بازم شهید زدِش...😂 🔸بعثی ها که تازه دوزاری شان افتاده بود، شهید زرین که میشناختن، یهو بلند شدند گفتند: رسول کیه؟ 🔹به خیال خودشون بچه زرنگ بغداد بودند😂 ایشان جواب نداد. 🔸یه چند دقیقه دیگه بلند شد گفت: کی بود با رسول کار داشت؟🤨 🔹یکی بلند شد و با خوشحالی گفت: من!!😍 🔸و باز شهید کسی که بلند شد را زد...🤣 ‌ "شهــ گمنام ــیـد"