بغض‌کرده‌بود‌و‌گونہ‌‌به‌زانو‌انش‌چسبانده‌بود .. دمے‌‌‌نفس‌؛و‌دمے‌‌‌هق‌میزد سینه‌اش‌تنگ‌شده‌بودوزیر‌لب‌زمزمه‌میکرد: أتمنى‌أنك‌ِلم‌تَذهَبیِنَُ؛سيدةعلي اے‌‌‌کاش‌نمیرفتی‌!!.. خانوم‌ِعلے‌‌❤️‍🩹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌