خانومِ شرلی.
سه ماهه که هیچ تفریحی نداشتم. مطلقا یا خونه بودم یا مدرسه. حتی برای همینشم فکر میکنم ارزشش و نداره این همه سختی. این همه سختی پوچ که تهش هیچی نیست. هیچی. همش تکرار. روزای تکراری، کارای تکراری، درسای تکراری و این روزمرگی لعنتی.