امروز خیلی رندوم داشتم از پیادهرو رد میشدم که یکآن یه بویی منو پرت کرد تو ماشین زمان و هرچی موتور مغزم جستوجو کرد نتونست بفهمه دقیقا کجا باید بفرسته منو یا کدوم خاطره رو زنده کنه برام.
دقیقا ازاون حالتا که هی میری رد شی ازش مغزت استُپ میزنه و نمیزاره رد بشی.
کسی چمیدونه. شاید چند روز، چند ساعت یا حتی چند سالِ پیش، نمیدونم، شاید وسط مترو، وسطِ خیابون، وقتی که بهمنِ پارسال داشتم از مغازهشیرینی فروشی میزدم بیرون یا حتی همون پیادهرو، همون پیاده رو و همون لوکیشنی که رندوم داشتم ازش رد میشدم اون بو رو شنیدم، بوکردم و چون خیلی خوشم اومد گذاشتم تویجیبم.