💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎
◻️78
📖
#تفسیر_معنوی
سوره
#یوسف
آیه 25 (قسمت اول)
🍃وَاسُتَبَقَا الْبَابَ وَقَدَّتْ قَمِيصَهُ مِن دُبُرٍ وَأَلْفَيَا سَيِّدَهَا لَدَى الْبَابِ قَالَتْ مَا جَزَاء مَنْ أَرَادَ بِأَهْلِكَ سُوَءًا إِلاَّ أَن يُسْجَنَ أَوْ عَذَابٌ أَلِيمٌ ﴿۲۵﴾
ترجمه: و هر دو به سوى در كاخ پيشى گرفتند، و بانو پيراهن يوسف را از پشت پاره كرد [در آن حال] در كنار [آستانه] در به شوهر وى برخوردند؛ بانو به شوهرش گفت: كسى كه نسبت به خانوادهات قصد بد داشته باشد، كيفرش جز زندان يا شكنجه دردناک [چه خواهد بود؟!]
#در_توصیف_عاشقان
قصه باز آمد به جانت نوش كن
شرح يوسف با زليخا گوش كن
زد چو بر جان زليخا نيشتر
افعی شهوت، مر او را بیشتر
عقل او مات از رخ محبوب شد
در پلاس عشق او محجوب شد
چشم او جز يوسف از شهوت نديد
آه يوسف درخور رحمت نديد
كور گردد چشم مست عاشقان
كر شود از گفتگوی صادقان
كی تو را آواز بر عاشق رسد
كی بماند روح را عاشق جسد
عاشقان مست تمنای خودند
فارغ از الاّی محبوب خودند
چشم عاشق مات معشوق است و بس
غير عاشق ميوه خام است و گس
رنگ عاشق چون طلای ناب شد
اذن آمد تا درون باب شد
عشق را عرفان محبوبش بس است
عاشقی گر، بوی مطلوبت بس است
آنچه آيد در فراق عشق يار
دود گردد در وصال عشق يار
نيست سودايی دگر جز عاشقی
گر بشويی دفتر از جز عاشقی
هر كه آمد در ميان كوی عشق
سر به چوگانش نهد چون گوی عشق
نيستی گر مرد اين ره دام گير
رو به خلوت عشق مولا وام گير
سر نهی بر چاه و آوازش كنی
بر جبين خاكش نهی نازش كنی
رخت بربندی تو از ملک ثلاث
عشق و دنيا، دار عقبا چون پلاس
عشق اين جا مست مولا زار او
آفرين بر همت و انذار او
شد كلامش چون تبرک از وجود
جمله خلق عالمآوردی سجود
بوی عشق از لابهلای قرنها
میوزد تا هست سال و قرنها
مشت عشقش كرده هست و نيست را
محو كرده واژه من كيست را
ما و من عشق تو سودايی كند
هم دوای درد تو دا میكند
گر گذشتی از سر صدق و صفا
از خودی، تو عاشق استی در وفا
آنكه خود بيند زليخای تو نيست
عاشق مجنون و ليلای تو نيست
آنكه مجنون تو شد ليلا ستی
سرو قدش تا قدم پيدا ستی
جان و عِرضَت در امان از عاشق است
آنكه چون گرگت درد كی عاشق است
پاره گر شد پيرهن از يوسفی
تا نگردد پاره جان يوسفی
رو شتابان سوی باب چارهات
تا ببينی سيد دردانهات
ادامه دارد...
✍🏻استاد محمدمهدی شیروی خوزانی
🆔
@shiravi_tafsir
🆔
@shiravi_ir