💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎
◻️98
📖
#تفسیر_معنوی
سوره
#یوسف
آیه 31 (قسمت اول)
🍃فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَكْرِهِنَّ أَرْسَلَتْ إِلَيْهِنَّ وَأَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّكَأً وَآتَتْ كُلَّ وَاحِدَةٍ مِّنْهُنَّ سِكِّينًا وَقَالَتِ اخْرُجْ عَلَيْهِنَّ فَلَمَّا رَأَيْنَهُ أَكْبَرْنَهُ وَقَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ وَقُلْنَ حَاشَ لِلّهِ مَا هَذَا بَشَرًا إِنْ هَذَا إِلاَّ مَلَكٌ كَرِيمٌ ﴿۳۱﴾
ترجمه: هنگامى كه بانوى كاخ گفتارِ مكرآميز آنان را شنيد [براى آنكه به آنان ثابت كند كه در اين رابطه، سخنى نابجا دارند] به مهمانى دعوتشان كرد، و براى آنان تكيهگاه آماده نمود و به هر يک از آنان [براى خوردن ميوه] كاردى داد و به يوسف گفت: به مجلس آنان در آى. هنگامى كه او را ديدند به حقيقت در نظرشان بزرگ [و بسيار زيبا] يافتند و [از شدت شگفتى و حيرت به جاى ميوه] دستهايشان را بريدند و گفتند: حاشا كه اين بشر باشد! او جز فرشتهاى بزرگوار نيست.
#هر_دعوتی_خدایی_نیست
می فروشد يوسف و مست فريب
تا فريبد ديگران را با فريب
بار ديگر جان يوسف شد حراج
باز پف شد از هوای زن سراج
باز شد چون پرده ستر زنی
گفت بايد پردهها را بركنی
تيز كردی تيغ و كندی پوست را
تا چو خود آلوده كردی دوست را!
كيد باشد مر سزای مكرها
حيله آيد جايگاه فكرها
شد رسول و شيطنت شد آشكار
كرد با كيد خود ايشان را شكار
مكر زايد كيد و كيد آرد دليل
تا كند صد جان سالم را عليل
آن كه بر خوان زليخايی شود
عاقبت ناموس هرجايی شود!
نيک بنگر قاصد از نزد كی است
كيفر پايی كه میآيد پی است
يك پيامک میكند جان تو ريش
گر نهی پا سوی دعوتگاه خويش
صد پيام از صد هزاران در رسيد
مهلت خواندن نشد تا سر رسيد!
ليک با يک روی خوش خود باختی
اسب شهوت را به جانت تاختی
هی زدی اسب چموش خويش را
تا فروشی آنچه بيش از بيش را
كی شود عاقل به محفل بی دليل
تا زليخايی كند جانش عليل
پای خود بر بند و بر خوانت نشين
تا نگردی با حسودان همنشين
دعوت از هر كس شدی آگاه باش
نی غلام و برده درگاه باش
بوی دعوتنامه خود را بكش
تا نيفتی قعر چاه ناب كس
بس دلالتها كند جنس رسول
از كمال مرسل و جنس و فصول
گر فراخوان تو خود بيمار بود
دعوت او كی تو را تيمار بود
می فزايد بر تو درد خويش را
گر نهد مرهم فزايد ريش را
كی زليخا دعوت از حق میكند
چرخ پيوند تو را لق میكند
نيک بنگر نامه خود از حبيب
تا نگردی مبتلا درد و طبيب
اين همه درد از ميان برداشتن
كی شود جز نامه بر سر داشتن
نامههای اين و آن قيل است و قال
نامه حق قَل بود در قيل و قال
در پی آن نامهها سكّين بود
تيز از حقد و حسد وز كين بود
گر نهاده كرسی و هم متكّا
تا شوی فارغ ز خود در اتّكا
در پی اين نامه مِهر است و مُهار!
تا كند جان عاشق و نفست مُهار
در پی اين نامه جانت كن گسيل
تا نگردد جان پاک تو فسيل
اين همه جان و تنت كردی اسير
با پيامكکها و امثال كثير
ادامه دارد...
✍🏻استاد محمدمهدی شیروی خوزانی
🆔
@shiravi_tafsir
🆔
@shiravi_ir