هدایت شده از تفسیر معنوی در دست بررسی
‌‌ 💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎 ◻️129 📖 سوره آیه 40 (قسمت دوم) ‌‌🍃ما تَعْبُدُونَ مِن دُونِهِ إِلاَّ أَسْمَاء سَمَّيْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَآؤُكُم مَّا أَنزَلَ اللّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ إِيَّاهُ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ ﴿۴۰﴾ ترجمه: شما به جاى خدا جز [بت‌هايى] با نام‌هايى بى اثر كه خود و پدرانتان آنها را نامگذارى كردهايد نمی‌پرستيد، خدا [كه صاحب اختيار همه هستى است] هيچ دليلى بر [حقّانيّت آنها براى پرستش] نازل نكرده است. حكم فقط ويژه خداست، او فرمان داده كه جز او را نپرستيد و آيين پابرجا و حق همين است، ولى بيشتر مردم [حقايق را] نمی‌دانند. قصه‌ء زندانيش آب حيات بل حيات طيب آب حيات جام لبريز اِن الحكمش شفاست باده‌ الاّ اللهش عين وفاست كيست تا زين كوه‌ها بالا رود جام الاّ الله خورد بالا رود حكم حق را سر نهادن سردهی است وادی سيمرغ رفتن پردهی است داغ پيشانی در اينجا داغ نيست عرصه‌ سيمرغ جای زاغ نيست داغ بر دل از فراق يار كو جز علی مرتضی ديّار كو گفت گيرم آتشت را ساختم از فراقت جان خود را باختم آتش نيران كجا و تير پا در فراق يار گو ببريد پا ليک خصم دون كه الله را نديد شد خروج از دين خوارج شد پديد ای دريغ از كوری دل ای دريغ كو بسازد كو به كو هر جا فريق اين همه نور و عجب زين ظلمت است چون علی مرتضی بی‌حرمت است جان يوسف را خبر از ما نبود ورنه زندان بلا خوابش نبود گر بداند قصه‌اش را اين كنند از اِن الحكمش سواران زين كنند خاک زندان را به سر كردی همی آه و واويلا بسر كردی همی گرچه اينجا حق زبان يوسف است ليک جان قصه جای يوسف است امر حق آمد كه جز ما را نخواه دين قيِم اين بود جز اين مخواه يعنی ای انسان كه دين تو منم دوستی يا دشمنی تو منم هر كه هر جا هر چه آمد از من است هر كه خواهد هر چه خواهد از من است ادامه دارد... ✍🏻استاد محمدمهدی شیروی خوزانی 🆔 @shiravi_tafsir 🆔 @shiravi_ir