هدایت شده از تفسیر معنوی در دست بررسی
‌‌ 💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎 ◻️152 📖 سوره آیه 46 (قسمت سوم) ‌‌🍃يوسُفُ أَيُّهَا الصِّدِّيقُ أَفْتِنَا فِي سَبْعِ بَقَرَاتٍ سِمَانٍ يَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجَافٌ وَسَبْعِ سُنبُلاَتٍ خُضْرٍ وَأُخَرَ يَابِسَاتٍ لَّعَلِّي أَرْجِعُ إِلَى النَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَعْلَمُونَ ﴿۴۶﴾ ترجمه: [سپس به زندان نزد يوسف رفت و گفت:] تو اى يوسف! اى راستگوىِ [راست كردار!] درباره هفت گاو فربه كه هفت [گاو] لاغر آنان را می‌خورند، و هفت خوشه سبز و [هفت خوشه] خشک ديگر، نظرت را براى ما بيان كن. اميد است نزد مردم برگردم، باشد كه [از تعبير اين خواب عجيب] آگاه شوند. الغرض جان باز از يوسف بماند ماه ديد و باز از خور در بماند كی توان از پرتو خورشيد و نور جان رسد بر معدنش الاّ كه كور پرتوی از يوسف آمد خيره‌ايم كی به جان آتشينش چيره‌ايم آنچه از يوسف بر عالم تاخته جبرئيل است و نوای فاخته! زان همه ابر و غبار و جهل و كين شعشعه نورش رسيده تا به تين گر برون گردد جمال يوسفی شعله‌ها خاموش گردد با پفی هر چه خواهم قصه را پرداخته باز ببينم پرده‌ای انداخته باز گردم پرده خوان پرده‌اش جان شود بی اختيار و برده‌اش می‌كشد ما را به بازار جهان تا دهد ما را متاعی از نهان جان يوسف ياري حق می‌كند پايه‌های غير حق لق می‌كند بر خدا اذن تجلی می‌دهد درس توحيد و تولّی می‌دهد باز جان يوسفم جا مانده است يک هزار از جلوه اينجا مانده است پس عجب بين در عجب از يوسفان در خسوف و در كسوف اين و آن گر خداوند هنر هستی بدان جان شود چون كُشته‌ای بستی به دان يک هزار از يوسفی پيدا شده جان عالم واله و شيدا شده ادامه دارد... ✍🏻استاد محمدمهدی شیروی خوزانی 🆔 @shiravi_tafsir 🆔 @shiravi_ir