هدایت شده از تفسیر معنوی در دست بررسی
‌‌ 💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎 ◻️228 📖 سوره آیه 59 (قسمت چهارم) ‌‌🍃ولَمَّا جَهَّزَهُم بِجَهَازِهِمْ قَالَ ائْتُونِي بِأَخٍ لَّكُم مِّنْ أَبِيكُمْ أَلاَ تَرَوْنَ أَنِّي أُوفِي الْكَيْلَ وَأَنَاْ خَيْرُ الْمُنزِلِينَ ﴿۵۹﴾ ترجمه: هنگامى كه زاد و توشه آنان را در اختيارشان قرار داد، گفت: برادر پدرى خود را نزد من آوريد، آيا نمى‌بينيد من پيمانه را كامل مى‌پردازم و بهتر از هر كس مهماندارى مى‌كنم؟ الغرض يوسف از ايشان سير شد ليک در انديشه‌ای دلگير شد ياد بنيامين و ايام فراق كرد جان يوسفی را در چراغ آه و سوز و حسرت و لب دوخته در فراق هر دو با هم سوخته يوسف اكنون سهم حس خويش را پاس دارد تا ببيند خويش را اوج قدرت از برادر ياد كرد بلكه با قانون خود فرياد كرد يعنی از من پاره تن نيستش اين ندارد هر كه از من نيستش پاره گر شد بندهای الفتی زود پيوندش بزن مرد فتی خاص اگر از اهل و قوم خويش بود شد بهشتی آنكه گامش پيش بود ای برادر با برادر جنگ چيست؟ روی خشم و چنگ اندر چنگ چيست؟ يوسفی كن با برادر حيله كن عقل را بر نفس و وهمت چيره كن چاره‌ای كن ای برادر چاره‌ای تا ببينی روی آن تن پاره‌ای ادامه دارد... ✍🏻استاد محمدمهدی شیروی خوزانی 🆔 @shiravi_tafsir 🆔 @shiravi_ir