🌹شب آخر شب آخر تا ساعت ۹:۳۰ کنارش بودم و با او صحبت می‌کردم. نمی توانست با من صحبت کند. در دهان و بینی اش لوله گذاشته بودند. کمی خندید ناگهان چهره اش عوض شد. احساس می کردم خیلی نورانی شده. مطابق همیشه به شوخی گفتم: "حسین آقا نور بالا میزنی هوای کار را داشته باش نکنه ببرندت" (به روایت همسر) نگین شکسته، صفحه ۴۴ ‏ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌹ستاد کنگره ملی شهدای استان قم @shohadayeqom_ir