برادران و خواهران عزیز خوب دقت کنید در قرآن بزرگترین چالش ها اثبات خداوند نیست، یا رد اعتقادی مشرکین نیست یا استدلال بر بطلان بت پرستی نیست. قرآن کریم هیچ وقت برای اثبات خدا دلیل نیاورده است. در آیاتی که به وجود خدا اشاره شده است هدف اثبات خدا نبوده. هدف یا بیان توصیف عالم و سنت های الهی بوده یا سعادت انسان. به این آیه دقت کنید: ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا رَجُلًا فِيهِ شُرَكَاءُ مُتَشَاكِسُونَ وَرَجُلًا سَلَمًا لِرَجُلٍ هَلْ يَسْتَوِيَانِ مَثَلًا ۚ الْحَمْدُ لِلَّهِ ۚ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ نفی شرک در این آیه گویی جهت راحتی آن عبد بیان شده. آیا کسی که چند مولا دارد با هم شریک هستند در مولویت بر او و با هم متشاکس هستند یعنی نزاع دارند در فرمان بر او مساوی است با کسی که یک مولی دارد؟ باز یک دقتی بر این آیه بکنیم روشن می شود که گویی در این جا پرستش هم یک معنای ظاهری دارد و یک معنای باطنی. معنای ظاهری آن همان پرستش عرفی خدایان است. حالا اگر بت پرستی باشد یا خدا پرستی یا شیطان پرستی و ... . ولی این جا یک معنای دیگری ظاهرا قصد شده و آن این است که انگار برعکس است. به این معنا نیست که هر کس را که خدا بود یا خواستی پرستش کنی باید او را اطاعت کنی. منظور این است که هر کس را اطاعت کردی داری او را پرستش می کنی: « أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَىٰ عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَنْ يَهْدِيهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ ۚ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ» تعبیر الهه هواه چندین بار آمده است. یعنی کسانی که هوای نفس خودشان را خدا در نظر می گیرند. این آیات را بگذارید کنار آیات فراوانی که اشاره به تبعیت یا اطاعت از هوای نفس دارد این پیام را می توان فهمید که اصلا انسان همانی که از او اطاعت می کند را می پرستد. این مسأله به نوعی باطن پرستش است. اگر از آن افراد بپرسیم چه کسی را می پرستید نمی گویند نفسم را. بلکه خدایی را نام می برند. اگر مسلمان باشند می گویند الله. ولی قرآن می گوید آن ها هوای نفس خودشان را می پرستند. خب حالا این معنا از پرستش را در آیه قبل قرار دهیم تازه معنا روشن می شود. می گوید اهداف تو خدای تو هستند اگرا یک هدف داشته باشی بهتر است یا چند هدف؟ هر هدفی من را تسخیر می کند به سمت خودش. می خواهد تمام فعالیت های من را تحت شعاع قرار دهد در اخلاق می گویند مطلوب های مختلف من را به سمت خودشان می کشانند. حالا من باید بین مطلوب ها دائما انتخاب کنند سردرگم هستم. این معنا یعنی پرستش چند خدا. خداوند در قرآن می فرماید این بهتر است یا این که فقط یک مطلوب داشته باشی؟ حالا برگردیم به بحث خودمان مسأله قرآن چیست؟ قرآن اگر درباره خدا و پرستش خدا صحبت می کند گویی درباره حرکت انسان صحبت می کند نه اصل وجود خدا. وجود خدا اصلا قابل اثبات و رد در قرآن نیست. چون نویسنده یک کتاب در کتاب خودش درباره اصل وجود خودش که صحبت نمی کند. معنا ندارد بخواهد وجود خودش را برای خواننده اثبات کند. ولی وقتی درباره اطاعت از خدا صحبت می کند یا از پرستش خدا می گوید دارد جهت حرکت انسان را بیان می کند. به تعبیر دیگر مسأله قرآن چگونه زیستن است؟ زیست تو به چه سمتی است؟ زندگی تو، تو را به چه سمت و سویی حرکت می دهد؟ اینجا محل اختلاف و دعواست. دوستان عزیزم خوب دقت کنید قرآن در این مسأله پیشفرضی دارد و آن این است که تو خودت این زیستن را انتخاب کردی. این مسأله اختیار و انتخاب خیلی مهم است. قرآن در توحیدی ترین معارف خود به هیچ وجه انکار اختیار نمی کند. دوباره آیه را بخوانم: إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلآئِكَةُ ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ قَالُواْ فِيمَ كُنتُمْ قَالُواْ كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الأَرْضِ قَالْوَاْ أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُواْ فِيهَا فَأُوْلَئِكَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءتْ مَصِيرًا قرآن می فرماید عده ای به خودشان ظلم می کردند. فاعل این ظلم کیست؟ ظالم کیست؟ نمی گوید به آن ها ظلم میشد می گوید خودشان به خودشان ظلم می کردند. این نشان می دهد که به همان اندازه که مهاجرت اختیاری است، مهاجرت نکردند که باعث ظلم به نفس می شود نیز اختیاری است. پس ما دو مسیر داریم. مهاجرت یا عدم مهاجرت و ظلم. دقت کنید آیه می توانست این باشد: عده ای که مظلوم بودند ازشون پرسیدیم که در چه حالی هستید؟ آن ها گفتند فلانی به ما ظلم می کرد ما به آن ها گفتیم که چرا مهاجرت نکردید تا آن ها به شما ظلم نکنند.