اینجا ظاهرا اصول را با فقه خلط کرده‌اند. ممکن است فقه اعتباری باشد از این جهت که محمولات مسائل آن وجوب و حرمت و طهارت و نجاست است که این محمولات اعتباری‌اند، ولی اصول اینطور نیست. بخشی از علم اصول استظهارات است که مدلول هیأت امر چیست. ظهور یک لفظی در یک معنایی، اعتباری نیست. خلط نکنید با بحث وضع که اگر وضع اعتباری باشد، سرجای خودش است. ظهور یعنی از سماع لفظ، معنا به ذهن بیاید که امری واقعی است و اعتبار نیست. بنابراین اگر در علم اصول بحث می‌کنیم که مدلول هیات امر، آیا بعث است یا خیر و بعث آن مشترک است بین استحباب و وجوب یا خیر، بحثی کاملا واقعی است و هیچ چیز در آن اعتباری نیست. در بحث ملازمات، بحث دشوارتر است. ملازمات به نحو طبیعی، واقعی‌‌اند. اگر گفتیم بین وجوب مقدمه و ذی المقدمه تلازم است، مثل بحث مقدمه واجب، ملازمه امری واقعی است. حالا، بنابراین که وجوب اعتباری باشد که یک مسلک است، یک بحث مهم در کار است که آیا بین دو اعتبار، ملازمه واقعی برقرار است یا خیر. این را عده‌ای منکر هستند، مثل علامه طباطبایی که می‌گویند این سبک مجاز از مجاز است. خود اعتبارات نوعی مجاز‌اند و این‌ها هم سبک مجاز از مجاز است، ولی ما این سخن را قبول نداریم و به تفصیل در جلد 5 فلسفه علم اصول بحث کرده‌ایم که شبیه همان چیزی که درباره حقایق می‌گوییم، در اعتباریات نیز هست. در قیاس نوع اول می‌گوییم «هر انسانی فانی است» و «سقراط انسان است» و «سقراط فانی است». حال اگر کسی گفت «انسان باید اکرام کند» و هر انسانی متعلق این حکم است. سپس گفت «زید انسان است»، نتیجه این می‌شود که «زید باید اکرام کند». این با قیاس نوع اول چه فرقی دارد؟ می‌گویند این رابطه اعتباری است، ولی به نظر ما نیست. این بحثی دشوار است که اساسا اعتباریات می‌توانند رابطه واقعی داشته باشند یا خیر. به نظر بنده شدنی است و این رابطه منطقی است. منتها بحث لازم دارد. فقط این را عرض کردم که اینکه می‌گویند گزاره‌های علم اصول اعتباری‌اند علی الظاهر درست نیست. در ظهورات که واضح است و در حجج هم همینطور است. اگر می‌گوییم فرضا خبر واحد حجت است، دو مقام دارد. یک مقام حجت مجعوله شارع است که ممکن است بگویید اعتباری است، ولی یک حجیت عقلیه هم داریم، یعنی موضوع استحقاق عقاب است عند المخالفة یعنی همان تنجیز و تعذیر. تنجیز و تعذیر عقلی است و اعتباری نیست. این را همه باید بپذیرند و این‌ها احکام عقلی است. بله، روی مبانی خاصی در احکام عقلی ممکن است کسی بگوید اعتباری است، ولی این اول کلام است کما اینکه در سیر بحث آرام آرام عرض می‌کنیم که حسن و قبح و باید و نبایدهای اصیل، اعتباری نیستند و واقعی‌اند. راهی هست که این‌ها را واقعی بدانیم. نتیجه اینکه این ادعا که همه گزاره‌های علم اصول اعتباری است، سخن صحیحی نیست. و اگر هم اعتباری باشد، ممکن است ملازمات واقعی داشته باشد. سوال: امام هم همین را قبول دارد؟ پاسخ: بنا شد در این بحث‌ها وارد نسبت‌ها نشویم که چه کسی قائل به چه نظری است. این بحثی تفصیلی می‌طلبد. آنطور که در ذهنم است امام این را قبول دارد که در علوم واقعی این‌ها جاری است و در علوم اعتباری که ظاهرا اصول را اعتباری می‌داند، جاری نیست. ولی برخی از علمای حاضر به صراحت در کتابشان می‌گویند که اصول اعتباری است و اعتبار را به همان معنای علامه طباطبایی می‌گیرند و این اشتباه است. مرحوم آقای خویی هم برخی از مسائل اصول را واقعی می‌داند و برخی را اعتباری می‌داند. این در جلد اول محاضرات است. سوال: ظهورات برای زبان خاص است و خود زبان خاص، موید اعتباری بودن این ظهورات است. نمی‌شود ظهورات علم اصول را به زبان دیگر تعمیم داد. پاسخ: اولا اعتباری که اینجا می‌گوییم به معنای فنی است. یعنی یک مفهومی را به غیر مصداق تطبیق کردن. این معنای اعتبار است و اصطلاحی است که مرحوم اصفهانی دارد و آقای طباطبایی این حرف را گرفته و همه جا دنبال کرده است و حرف‌های دیگری هم بر این اساس زده است، یعنی یک مفهوم را به غیر مصداق تطبیق کردن.