⭕️
زندگی در سایهی فقر
#داستان_دادهمحور
قسمت دوم👇
🔻یک روز بعدازظهر در خانه نشستهایم و از شدت گرسنگی،
دلم برای یک وعده غذایی کامل تنگ شده است. مادر میگوید:
«سارا، دلم میخواهد چیزی بیشتر از نان و چای برای تو بخرم، اما دیگر توان مالیاش را نداریم».
🔺من احساس میکنم که او نگران است. و شب، هنگامی که چشمانم را بسته بودم، میشنیدم که به پدر میگفت میخواهد او هم کمکخرج خانه شود.
🔻 یک روز صبح، مادرم دست من و برادر کوچکم را گرفت و با خود به محلی دورتر از محل زندگی مان برد؛
آن خانه بسیار زیبا بود و چند اتاق داشت که فقط یکی از آنها، از کل خانه ما بزرگتر بود.
🔺من از کنار درب اتاق، دیدم که دختری همسن و سال من مشغول نوشتن است؛
افسوس خوردم که من و بسیاری از دختران همسن و سالانم سواد نداریم و به مدرسه نرفتهایم.
#پهلوی
=======================
⚠️ این داستان، الهامگرفته از آمارهای پژوهشی است که میتوانید در
اینجا مشاهده کنید...
💠 اندیشکده راهبردی سعداء
🆔
@soada_ir