📌 وقتی کسی نمی تواند جلوی کاوه را بگیرد 🔹️ مـچ بادگيرم كش داشت. كش را كه با دست باز كردم، خون ريخت بيرون. ◇ محمود گفت: «گلـوله خـوردی؟» ◇ گفتم: «آره انگــار !» ◇ با آمبولانس مرا برم گرداند عقب. 🔸 توی بيمارستان بودم كه گفتند: «يكی از فرماندهان رده بالا آمده عيادتت. ◇ تا رسيد پرسيد: «چی شد؟!» ◇ تعريف كردم برایش كه با محمود بودیم که تير اندازی كردند سمت ما و من زخمی شدم. 🔹 عصبانی شد؛ گفت: « مگر من هزار بار نگفتم نگذاريد محمود جايی بره كه درگيری باشه؛ چرا رفتيد يه همچین جایی؟» ◇ گفتم: «حاجی، شما يه چيزي ميگيدا! مگه ميشه جلوش رو گرفت؛ شما خودتون يه بار بيايد ببينيد ميتونيد جلوش رو بگيريد.» 🔻 فرمانده مکثی کرد و در جواب من گفت: «نـه!؛ ديـگه كـسی نميـتونه»    ◇ «تمــوم شـــد»    ◇ «رفـت» .. 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada 🔻 با کلیک بر روی آدرس زیر ما را در صبحانه ای باشهدا دنبال کنید: https://eitaa.com/joinchat/3191341256C69ef75b671