در قتلگاه، گل پسر حضرت حسن گشته مدال سینه ی ارباب بی کفن وقتی رسید دور عمویش شلوغ بود دف می زدند دور و برش قوم راهزن   بعضی به فکر غارت عمامه و عبا بعضی به فکر غارت انگشتر یمن   در لابلای خنجر و شمشیر و نیزه ها فریاد می زد: حرمله، ای بی حیا نزن   می گفت بین معرکه با لحن حیدری من باشم و غریب بماند عموی من؟!   دست نوازشش به سرم بوده سال ها  دست و سرم فدایی این پاره پاره تن   آمد سه شعبه و رجزش ناتمام ماند لبریز عطر یاس شد آن کهنه پیروهن   جان داد مثل گل پسر حضرت حسین در قتلگاه، گل پسر حضرت حسن... محمد جواد مهدوی علیه السلام https://eitaa.com/sobhehoseini