#حکایت_خواندنی
🎇روزه بدون ولايت قبول نيست
حافظ ابو عبيد هروى (كه سال 223 در مكه درگذشته است) در تفسير خود ـ غريب القرآن ـ روايت مى كند:
پس از آنكه رسول خدا9 در غدير خم به امر الهى، ولايت على7 را تبليغ فرمود و اين امر در بلاد شايع و منتشر شد، "جابر(1) بن نضربن حارث بن كلده عبدرى" آمد و خطاب به پيغمبر9 گفت: به ما از طرف خداوند امر كردى كه گواهى به يگانگى خداوند و رسالت تو بدهيم و نماز و روزه و حج و زكات را امتثال كنيم. همه را از تو پذيرفتيم ولى تو به اينها اكتفا نكردى، تا اينكه بازوى پسر عمت را گرفتى و بلند نمودى و او را بر ما برترى دادى و گفتى: "من كنت مولاه فعلىّ مولاه".
رسول خدا9 فرمود: قسم به خداوندى كه معبودى جز او نيست، اين امر از جانب خداوند است.
او پس از شنيدن اين سخن، به سوى شتر خود روان شد در حالى كه مى گفت: بار خدايا، اگر آنچه محمّد9 مى گويد راست و حق است، بر ما سنگى از آسمان ببار و يا عذابى دردناك به ما برسان!
هنوز به شتر خود نرسيده بود كه سنگى از فراز آسمان بر سر او آمد. و از پشتش خارج شد و او را كشت. و خداى تعالى اين آيه را نازل فرمود: "سأل سائل بعذاب واقع."(2)
پاورقى
در روايت ثعلبى كه علما متفقاً آن را نقل نموده اند، نام اين شخص «حارث بن نعمان فهرى» ذكر شده است و بعيد نيست كه جابر بن نضر مذكور در اين روايت درست باشد. زيرا اميرالمؤمنين ع به امر رسول خدا ص ، پدر او را كه روز بدر كبرى اسير شده بود به قتل رسانيد. و مردم در آن زير تازه مسلمان بودند و هنوز از كفر و شرك فاصله زيادى نداشتند و بر همين مبنا آتش كينه و خشم در دل آنان براساس عصبيتهاى دوره جاهليت شعلهور بود.
#صبح_ظهور
🔆 صبح ظهور تو ❣ شروع زندگی، شود اگر بیایی
@sobhezohor