حاج‌قاسم محافظت کنند. از اخلاق و منش شهید سلیمانی تعریف می‌کرد، خیالم راحت می‌شد. هر انسانی در طی حیاتش نسبت به بعضی از مسائل تعصب دارد و خط قرمزش است، خط قرمز همسر شما چه بود؟ خط قرمز همسرم ولایت فقیه بود. ارادت بسیار زیادی به حضرت‌آقا داشتند و معتقد بود که اگر ایمان انسان قوی باشد، باید بداند که به ولی فقیه نباید ذره‌ای شک کند که آیا راهش درست است یا خیر. ایشان در اغتشاشات سال 1378 و 1388 هم مطیع اوامر حضرت‌آقا بودند. از روزهای قبل از آخرین اعزام‌شان بگویید. همسرم تمام روزهای رجب و شعبان را روزه گرفت و هرچه می‌گفتیم سرکار می‌روی روزه نگیر،گوش نداد! اخلاقش تغییر کرده و خیلی تو خودش بود. همیشه می‌گفت در مأموریت‌ها از خدا خواسته که به زن و بچه‌هایش رحم کند چراکه مدام جلوی چشمانش بودیم و دل کندن برایش سخت بود اما سری آخر غسل شهادت کرد و عازم سوریه شد. با شما از شهادت صحبت می‌کرد؟ به شهادت علاقه داشت اما به زبان نمی‌آورد و همیشه به شوخی به او می‌گفتیم: تو شهید نمی‌شوی. از نحوه‌ شهادت‌شان اطلاعی دارید؟ آقا رضا 14 خرداد 1395 به همراه چندین نفر در منطقه خلسه در ساختمانی مستقر بودند که ساختمان توسط تروریست‌های تکفیری شناسایی شده بود. آنها خودرویی حامل 2 تن مواد منفجره را در نزدیکی ساختمان منفجر کردند و همسرم به همراه مرتضی مسیب‌زاده و قدرت‌الله عبدیان به شهادت رسیدند. خبر شهادت را به شما چگونه دادند؟ صبح روزی که خبر شهادت را دادند، پسرم را به دکتر برده بودم و تلفن همراهم را در حالت سکوت قرار‌دادم و هنگامی هم که به منزل برگشتم فراموش کردم که به حالت اولیه برگردانم. چند ساعت بعد سراغ گوشی رفتم و بیست تماس بی‌پاسخ داشتم. تلفن‌ها را که پیگیری کردم متوجه شدم که همسرم به شهادت رسیده است. مزار شهید رضا خرمی در کجا است؟ امام‌زاده اسماعیلِ بازار تهران. شهید نام مستعار داشتند؟ نام جهادی ایشان ابورضوان بود. رضوان اسم دختر بزرگ ما است. شهید سلیمانی را از نزدیک دیده بودید؟ بله. پس از شهادت همسرم حاج‌قاسم به منزل ما آمدند و در تشییع و مراسم‌ها هم حضور داشتند. به خاطر دارم در مراسمی ما را دعوت کرده بودند و حاج‌قاسم با ما فاصله داشت اما تا ما را دیدند به ما احترام گذاشتند و سلام کردند و ما خواستیم به سمت‌شان برویم که اجازه ندادند و خودشان به سمت ما آمدند. ایشان بسیار با محبت و با فرزندان شهدا بسیار مهربان بودند. شرایطی پیش آمده که بگویید: «کاش مانع اعزامش می‌شدم»؟ پشیمان نیستم ولی برای‌مان پیش آمده از عده‌ای ناراحت شویم. چطور؟ یک‌بار برای انجام کاری به دفترخانه رفتم و کارمند آن‌جا متوجه شد که همسر شهید مدافع حرم هستم. او گفت چرا گذاشتید همسرتان به سوریه برود، سوریه به ما چه ربطی دارد و از این دست جملات. همین موضوع و چند مورد مشابه باعث شد که دیگر ما جرأت نکنیم بیرون از خانه بگوییم خانواده‌ شهید مدافع حرم هستیم. اگر کسی متوجه شود که همسر شهید هستم ترجیح می‎‌دهم بگویم که همسرم نظامی بود و در مرز شهید شد. سپاه پس از شهادت‌ همسرتان مبلغی را به شما داد؟ همسرم بیمه عمر داشت و پس از شهادت همسرم، بیمه به ما مبلغی را داد و در حال حاضر هم ماهیانه حقوق همسرم به حساب‌مان واریز می‌شود. حقوق واریزی زیاد نیست و تقریباً با حقوق کارگر یکی است. شاید باورتان نشود همسران شهدایی داریم که همسرشان به عنوان بسیجی رفته‌اند و یا درجه بالایی نداشتند و الان از حقوق کمی برخوردارند. آنها مدام شرمنده فرزندان‌شان می‌شوند. متأسفانه میان عوام گفته شده که به مدافعان حرم پول زیاد می‌دهند! اگر روزی فرزندان‌تان بخواهند که در سپاه مشغول به کار شوند اجازه می‌دهید؟ پسرم را اجازه می‌دهم چراکه بسیار شبیه پدرش است و فکر می‌کنم همان راه پدرش را ادامه ‌دهد. اوقات فراغت خودتان را چگونه سپری می‌کنید؟ اوقات فراغتی ندارم و بیشتر درگیر کلاس‌های بچه‌ها هستم. قبلاً کلاس‌ها مجازی بود و الان حضوری است و مدام در حال رفت‌وآمد در مسیر منزل تا مدرسه هستم. از روزهای تولد همسرتان خاطره‌ای دارید؟ آقا رضا چون در روز ولادت امام رضا(ع) متولد شدند، ما همیشه دو تولد برای‌شان می‌گرفتیم یکی به تاریخ شمسی و یکی قمری. دختران‌مان چون تولد دوست داشتند همیشه سعی می‌کردیم دورهم جشن بگیریم و خوش بگذرانیم. به عنوان یک همسر شهید خواسته‌ای از مسئولین دارید؟ نه خواسته‌ای ندارم. ما یک خواسته‌ای داشتیم و پیگیری کردیم و اکنون که چهار سال می‌گذرد هیچی به هیچی! چه خواسته‌ای باید داشته باشیم نه خواسته‌ای ندارم. خواسته‌تان چه بود؟ یکی از کارمندان شهرداری به من گفت خیابانی که به نام شهید است دیواری دارد که اگر موافق باشید ما عکس شهید را روی آن طراحی کنیم. ما هم پیگیری کردیم ودرخواست دادیم. گویا شهردار قبلی موافق عکس شهدا در معابر عمومی نبود. خلاصه پس ازچهار سال هنوز مسئولین صلاح نمی‌بینند که عکس شهید روی دیوار باشد @soleymani_ir