با بعثت نبی اکرم تمدن الهی تشریع شد اما امت محققش نکرد در عصر حاضر باید بتواند یک نمونه برای جامعه تمدنی ایجاد کند تا آمادگی ظهور بشود اگر این اتفاق نیفتد هر چقدر هم دعا کند هر چقدر هم گریه کند، خودش را آماده ظهور نکرده است حضرت حجت عج، می‌گوید: اگر من آمدم و دوباره فتنه‌هایی مثل دوران امام رضا ع برای من پیدا شد شما چطوری می‌خواهید امتحان پس بدهید؟ من را دوباره تسلیم می‌کنید؟ برای شما یک نمونه آزمایشگاهی گذاشته است که نسبت به نایبِ امام، شما چطوری دارید نصرتِ خودتان را تقدیم می‌کنید، تا اگر من باشم بتوانید در یاریِ من باشید؟ آیا شما تعبیرِ انگشتِ کوچکِ امام زمان را نسبت به آقای خامنه‌ای می‌توانید داشته باشید؟ یعنی حتماً اوامر و نواهیِ حضرت عج، هم پیچیده‌تر است هم سخت‌تر است هم مقیاسش بزرگتر است. حال نسبت به ایشان چه تمرینی کردیم که نایبش است که اوامر یا خواسته‌های ایشان روی زمین نمانده، بعد بگوییم حال ما توقع داریم ظهور هم اتفاق بیفتد. دعای ندبه‌مان را خواندیم صبح به صبح دعای عهدمان را خواندیم نمازمان را خواندیم روزه مان را گرفتیم می‌گوید اگر همهء عالم نمازشان را بخوانند روزه شان را بگیرند، اما اخلاقِ اجتماعی‌شان به سمتِ توسعهء شهوات میل پیدا کند، این یعنی اقامهء کفر کردن، نه اقامهء اسلام ! پس "تمدن" موضوعِ امتحانِ این دورانِ ماست که از امرِ سیاسی(با انقلاب سیاسی حضرت امام و تشکیل جمهوری اسلامی) شروع شد، اما امر فرهنگی و امر اقتصادی‌اش روی زمین است. اموراتِ یک جامعه ابعادِ مختلفِ سیاسی، فرهنگی و اقتصادی دارد آیا ما می‌توانیم بگوییم در مسئلهء سیاسی‌اش مدافعِ مقامِ ولایت هستیم، اما در مسئلهء فرهنگی و اقتصادی، متولی‌های دیگری دارد؟ آنها حضور پیدا کنند و از دستِ ما کاری بر نمی‌آید؟ آیا در جنگ هم می‌توانستیم این را بگوییم؟ بگوییم مثلا ارتش نمی‌جنگد، فلانی نمی‌جنگد، پس ربطی به ما ندارد؟ می‌گوییم نه ما بسیج هستیم و حاضریم. ولی اگر این بسیج لازم باشد که فنونِ نظامی را هم یاد بگیرد می‌رود یاد می‌گیرد. اگر لازم باشد که بخواهد خطوط دشمن را شناسایی کند مرارت می‌کشد، ریاضت می‌کشد، شب بیداری می‌کشد، تا بتواند این کار را انجام بدهد. نتیجه‌اش باید این باشد که ما بتوانیم یک جنگ را جلو ببریم. اینکه روی دوش این بگذاریم، روی دوش آن بگذاریم، این مسئول بوده است، یا آن مسئول بوده است، می‌گوییم: نه، ما هر کداممان مسئول بودیم. مسئولِ همان کارِ اصلی هم بودیم که موردِ نیازِ حضرت عج بود. اگر هم نمی‌توانم، می‌خواهم که به دست بیاورم. اگر عقلش را هم ندارم، موضوعی که الان می‌خواهم محضر حضرت علی بن موسی الرضا ع مشرف شوم و بگویم و دعا کنم، همین است. در زیارت، نفرین به دشمن‌ها یک طرف است، اما اینکه به من هم قدرتی بدهید تا من این مسئله را بفهمم و اینکه چطوری در این مسئله بتوانم از ولایت دفاع کنم؟ هم طرف دیگر است. لذا ذکر به اندازه‌ای برمی‌دارد که بتواند مسائلِ اقتصادی یا مسائل فرهنگی را فهم کند ذکرش در اینجا چه می‌شود؟ خواندن بعضی از مسائلی که دارد برای ما زنجیر درست می‌کند به پای ما ببندد. کما اینکه ذکرِ رزمندگان در آنجا این بود که شب بتوانند به خوبی و تعداد دقیقِ ادواتِ دشمن را بشمارند، آمار بگیرند، این آمارشان را خوب بتوانند مخفی کنند، طوری که اگر اسیر می‌شوند، دستِ دشمن نیفتد. "ذکر" می‌شود این‌ها☝️ نوعِ کار، دیگر عوض می‌شود چگونگیِ مقابله با دشمن می‌شود ذکرِ انسان. چگونه دشمن را بشناسم می‌شود ذکرِ انسان. چگونه دشمن شناسی ام را بیاورم در جامعه به یک انسجامِ جدیدی برسانم تا مقابلِ کفر، یک سپاهِ جدیدی را درست کنم، این می‌شود ذکر. شاید به زیارت هم نرسد. لذا می‌گوید من در جبهه بودم موفق نشدم حتی یک بار محضر علی بن موسی الرضا مشرف شوم. (بله بعضی‌ها توفیقاتی را هم دارند) ولی موضوعِ اصلی برای انسان مشخص میکند که بقیهء موضوعات را چطوری تنظیم کند. اگر برای موضوعِ اصلی، گره ای ایجاد شد و کار جلو نرفت، میداند جایی غیر از زیارت کارش را حل نمیکند. ولی اگر مشغولِ کار هست، نمی‌گوید الان یک فرصتِ زیارت پیدا شده کار را رها کنم بروم مثلاً زیارت. امورات را با این مسئله می‌سنجد، قُرب و بُعد به امام را در "موضوعِ دفاع از امام" می‌بیند. حجت الاسلام روح الله صدوق http://www.soudeh-hamdani.com