🔷قرائنی بر حضرت رسول اکرم صلواة‌الله‌علیه‌وآله 🔸مطلب نخست؛ سوءقصدها 🔻بخش دوم؛ تلاش‌ برای ترور پیامبر صلواة‌الله‌علیه‌وآله بر اساس مدارک تاریخی، شخص نبی اکرم صلواة‌الله‌علیه‌وآله از نُه سالگی تا آخر عمر بارها مورد سوءقصد دشمنان قرار گرفته است. برخی از افراد و گروه‌هایی که نام ایشان در کتب تاریخی آمده و قصد ترور پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله را داشته‌اند عبارتند از: ۲ـ۱ـ مسیحیان پیامبر صلواة‌الله‌علیه‌وآله در سن نه و یا دوازده سالگی به همراه عمویشان «ابوطالب» برای تجارت به سفر شام رفتند. در بین راه، راهبی مسیحی به نام «بحیرا» آنها را به صومعۀ خود مهمان نمود. بحیرا نشانه‌های پیامبر آخرالزمان را در کتب آسمانی خوانده بود لذا از روی این علائم، پیامبر را شناخت و به ابوطالب گفت مراقب برادرزاده‌ات باش که اگر یهود او را بشناسند او را می‌کشند و بدان که شأن او بزرگ است و او پیغمبر این امّت است... افرادی از اهل کتاب به نام‌های «زریر(یا زبیر یا زعبیر)» و «تمام (یا تمّام)» و «دریس» آنچه را که بحیرا در پیامبر دیده بود، دیدند و خواستند آن حضرت را بکشند، امّا بحیرا مانع شده و خدا را به یاد آنها آورد و آنچه از صفات و نام او در کتاب الهی آمده بود به ایشان گوشزد کرد و بالاخره آنها را از کشتن حضرت منصرف نمود.[۱] ۲ـ۲ـ مشرکین ▪️قبائل قریش قریش پس از تلاش‌های نافرجام برای منزوی کردن پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم، سرانجام در «دارالندوه» جمع شدند و به این نتیجه رسیدند که از هر قبیله‌ای یک نفر شجاع و جنگجو انتخاب شود و شبانه وقتی که پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم خواب است به او حمله کنند و او را بکشند در این صورت خاندان پیامبر قدرت انتقام از تمام قبایل را ندارند لذا نهایتاً به دیه راضی خواهند شد. برای این کار عده‌ای را انتخاب نمودند اما خداوند پیامبر را از نقشه شوم آنها مطلع کرد و دستور داد امیرالمؤمنین علی علیه‌السّلام را به جای خود بخواباند و خود همان شب هجرت کند.[۲] ▪️ابوسفیان ابوسفیان قبل از پذیرش اسلام و بعد از این که به ظاهر مسلمان شود بارها علیه پیامبر توطئه می‌کرد. ابوسفیان به یکی از قریشیان در مکه گفته بود: آیا کسی محمّد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را ترور نمی‌کند تا ما به خونخواهی خود برسیم؟! او در بازارها به آسودگی راه می‌رود». مردی اعرابی گفت: اگر مرا تقویت کنی من او را می‌کشم. ابوسفیان یک شتر و مقداری توشه به او داد. مرد اعرابی وارد مدینه شد و نشانی حضرت را گرفت و وارد مسجد شد. حضرت به اصحابش فرمود این مرد در صدد حیله است ولی خداوند بین او و آنچه می‌خواهد مانع خواهد شد. اعرابی جلو آمد و گفت کدام یک از شما فرزند عبدالمطلب است؟ حضرت فرمود من هستم. اعرابی پیش آمد و روی پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم خم شد مانند آنکه می‌خواهد رازی را به او بگوید «اسید بن حضیر» او را گرفت و بسوی خود کشید و گفت از رسول خدا دور شو و در همان حال دستش به داخل لباس او خورد و متوجّه خنجر شد. حضرت فرمود این مرد حیله‌گر و خائن است. اعرابی خود را باخت و شروع کرد به التماس کردن به حضرت.[۳] ▪️صفوان بن اُمیّه «عمیر بن وهب جمحی» با «صفوان بن امیّه» کنار حجرالاسود نشسته بودند و سخن از کشته‌های جنگ بدر به میان آمد. صفوان گفت پس از آنها خیری در زندگی نیست. عمیر گفت به خدا راست گفتند؛ «اگر به خاطر اهل و عیالم و نیز وامی که قدرت پرداخت آن را ندارم نبود می‌رفتم و محمّد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را می‌کشتم زیرا من از آنها زخم خورده‌ام و فرزندم در دست آنها اسیر است.» صفوان فرصت را غنیمت شمرد و گفت من بدهی تو را پرداخت می‌کنم و سرپرستی خانواده‌ات را به عهده می‌گیرم. عمیر شمشیرش را تیز نموده و به سمّ آغشته نمود و راهی مدینه شد و به نزدیک پیامبر رفت. پیامبر پرسید برای چه کاری آمده‌ای؟ گفت بخاطر فرزندم که اسیر شماست؛ در حقّ او نیکی کنید. حضرت فرمود پس آن شمشیر که حمایل کرده‌ای چیست؟ خلاصه پیامبر از نقشه او و صفوان در کنار حجرالاسود خبر داد و همین باعث شد که عمیر مسلمان شود.[۴] ▪️عمر بن خطاب از «انس بن مالک» نقل شده که: «عمر شمشیر برداشته و بیرون آمد و به مردی از بنی‌زهره برخورد آن مرد گفت آهنگ کجا داری، ‌ای عمر؟ گفت می‌خواهم محمّد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را بکشم! مرد گفت فرضاً محمّد را کشتی چگونه از شمشیرهای بنی‌هاشم و بنی‌زهره جان سالم به‌در خواهی برد؟ عمر گفت می‌بینم آئینی را که بر آن بودی رها کرده‌ای؟ اگر بدانم ابتدا تو را می‌کشم....».[۵] 📚منابع: ۱ـ سیره ابن هشام، ج۱، ص۱۱۸. ۲ـ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۲۷و۲۲۸. ۳ـ ابن‌کثیر، البدایة و النهایة، ج۴، ص۷۹. ۴ـ قطب راوندی، الخرائج و الجرائح، ج۱، ص۱۲۰. ۵ـ ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۲۶۷؛ سیرة ابن‌اسحاق، ج۱، ص۱۸۱. ادامه دارد 🆔 @ss_alavi_ir