🔻مهماننوازان کاظمین
چارهای جز حرکت به سمت کربلا نداشتیم، اما اضطراب اینکه محمدامین با خاطرهای تلخ از شلوغی و گرما و خستگی به ایران بازگردد، آزارم میداد. ساعتی سرگردان و بلاتکلیف در خیابانها قدم زدیم و سپس به سمت کاظمین حرکت کردیم.
یادم نیست زمان چگونه گذشت و چه کردیم، اما وقتی از حرم کاظمین بیرون آمدیم، عصر شده بود. قصد داشتیم مسیر پیادهروی را پیدا کنیم و در یکی از موکبهای مسیر بیتوته کنیم، اما با آدرسهایی که به ما میدادند، ساعتها در خیابانها سرگردان شدیم. بسیار خسته بودیم. پسر جوانی را دیدم که چند نفر ایرانی را به سوی ون هدایت میکرد تا برای بیتوته به منزل ببرد. ون برای ما دو نفر نیز جا داشت. ما نیز سوار شدیم و به منزل ابوکرّار رفتیم. مجال شرح نیست که از مهماننوازی و لطف و کرامت ابوکرّار بگویم. آن شب، همه مهمانها را در یک سالن و من و محمدامین را در اتاقی جداگانه اسکان داد. یک جفت کفش برای من و 75هزار دینار که برای خرید پیراهن مشکی با اصرار و التماس به سید محمدامین داد، بخش کوچکی از پذیرایی او بود.
ادامه دارد