🔻مشایه VIP روز اول پیاده‌روی جالب و خنده‌دار بود. ما به تصوّر اینکه باید یک هفته تا ده روز برنامه تبلیغی داشته باشیم، زودتر به عراق آمده بودیم؛ پیش از آنکه بسیاری از موکب‌ها برپا شده باشند. محمّدامین این قسمت سفر رو برای خانواده شبیه فیلم‌های وسترن توصیف می‌کرد: «پدر و پسر زیر آفتاب، وسط یه جاده‌ خشک و خالی راه می‌رفتیم. تابش شدید خورشید همه جا را طلایی کرده بود در آسمان دور یک عقاب پرواز می‌کرد. یک بوته خار از وسط جاده رد می‌شد...». اما روزهای بعد متفاوت‌تر شد و هرچه به کربلا نزدیک‌تر می‌شدیم، آنچه که سیدعلی ــ پسرعموی محمدامین ــ توصیف کرده بود، مشهودتر می‌شد. پذیرایی‌های آنچنانی، انواع میوه، آبمیوه، شربت، باقلوای عربی، ماساژ. غذاها هم طوری بود که محمدامین در روز دوم و سوم نسبت به کباب هیچ رغبتی نداشت؛ همان محمدامینی که در منزل با حسرت می‌گفت خوش به حال شیر و پلنگ‌ها که فقط گوشت می‌خورند! ادامه دارد