حاجآقا رضا زنجانی از علمای آن دوره بود. ایشان میگفت:
زمانی که مرحوم شیخ [عبدالکریم] طبقۀ بالای مدرسهٔ فیضیه را میساختند، هر روز میآمدند به بنّاها سرکشی میکردند. روزی با آقای حاجآقا روحﷲ [خمینی] با هم جلوی یک حجره نشسته بودیم که ناگهان دیدیم حاج شیخ عبدالکریم وارد شدند. پشت سر ایشان راه افتادیم. آقا شیخ به بنّا دستور میدادند که چه کاری انجام بدهد. همانطور که پشت سر ایشان راه میرفتیم، حاجآقا روح ﷲ این بیت را زیر لب خواندند:
خانه از پایبست ویران است
خواجه در فکر نقش ایوان است
آقای حاج شیخ احساس کردند که حاجآقا روح ﷲ میخواهد بگوید حالا که پهلوی دارد همهٔ دین را از بین میبرد، شما در فکر بنّایی مدرسهاید؟! حاج شیخ صورت خود را برگرداندند و گفتند: حاجآقا روحﷲ! میگویی یزدی هستم؟ خب هستم! میگویی ترسو هستم؟ خب هستم! کاری که در توان من است همین کار است! هر وقت عَلَم اسلام بر دوش تو قرار گرفت هر کاری وظیفهٔ تو بود انجام بده!
به نقل از استاد سید مصطفی محقق داماد
پ.ن
آیتالله حائری اعلیاللهمقامه میکوشیدند مرزهای خود را با حکومت حفظ کنند تا مبادا لطمهای به حوزۀ جوان و تازه تأسیس وارد شود. شاید به همین دلیل است که امام خمینی رضواناللهعلیه فرموده بودند: «ا
گر مرحوم حاج شیخ در حال حاضر بودند، کاری را انجام میدادند که من انجام دادم و تأسیس حوزه علمیه در آن روز، از جهت سیاسی، کمتر از تأسیس جمهوری اسلامی در ایران امروز نبود»!
🆔 @ss_alavi_ir