۵٢۵ من اسمم فریده است و سالهاست طعم بی مادری رو چشیدم ولی الحمدلله مدتها ست که حس می‌کنم مادر همه امت، حضرت زهراست. سال ۹۲ بود که همسرم اومدن خواستگاری خیلی می‌ترسیدم چه جور اعتماد کنم، چه جور بشناسم شون، آخه غریبه بودن و از طرف یکی از دوستام معرفی شده بودن. چند جلسه با هم صحبت کردیم، دیدیم همفکر هستیم اما هنوز قانع نشده بودم، همش میگفتم اگه مادرم بودم، کمکم می‌کرد رفتم پیش مشاوره گفتن مورد مناسبی نیست، چون حامی مالی نداره و خودشونم دانشجو بودن و سربازی هم نرفته بودن. اما وقتی اخلاق و ادب و اعتقادات ایشون رو در یک کفه ی ترازو گذاشتم و حامی مالی که مشاور گفته بود در کفه ی دیگر ترازو، دیدم اخلاق و ادب سنگینی می کنه... آن چیزی هم که در دین ما بر اون تاکید شده عقل معاش هست که الحمدلله داشتن... اومدم خونه، دو رکعت نماز حاجت خوندم و از خدا خواستم هر چی خیره، همون بشه... تا اینکه خواب دیدم من و آقامون نشستیم توی محضر و منتظر آیت الله مرعشی نجفی هستیم صیغه عقدمون رو بخونن. این شد نوری به دل من و دیگه نظرم مثبت شد با اعتقاد راسخ... سال ۹۲ عقد کردیم و سال ۹۴ ازدواج کردیم البته جشنی نداشتیم، خیلی ساده رفتیم ازدواج دانشجویی، نه خرید آنچنانی داشتیم و نه چمدونی... از زندگی با همسرم هم خیلی راضی هستم خیلی همت بلندی دارن الحمدلله، به خانواده های هم، خیلی احترام می‌گذاریم گرچه مشکل هم ممکنه پیش میاد. دو سال بعد از ازدواج باردار شدم و اسم پسرمو گذاشتم محمد مهدی، قبل از اینکه باردار بشم درس می‌خوندم، یک سال خوندم و مادر همسرم اصرار می‌کردن بچه رو بذار پیش من برو ادامه بده و من گفتم برا درس همیشه وقت هست اما برا مادری کردن نه... پسرم ۴ سالش که شد اقدام کردم برا بچه دوم همه دکترایی که می‌رفتم و بیمارستانی که بچمو به دنیا آوردم دولتی بود و خرج زیادی نکرديم، یادمه سال ۹۶ هزینه بیمارستانم ۵۰ تومان شد آخه زایمانم طبیعی بود البته تحت نظر دکتر مدام ورزش میکردم و آماده بود. وقتی برا بچه دوم اقدام کردم زود باردار شدم این بار بچم دختر بود خدا روشکر، آخه شوهرم خواهر نداشتن و آرزوی داشتن دختر داشتن وقتی می‌رفتم دکتر دوران بارداری گفتن دخترم احتمالا ضخامت پشت گردن داره این اصطلاح یعنی اینکه بچه عقب افتاده هست، شوهرم حتی راضی به انجام آزمایش و آمینو سنتز نشدن و گفتن هدیه خداست هر جور باشه... خودمم توکل کردم به خدا و نذر امیرالمومنین کردم و عید غدیر همون سال نذری دادیم. شوهرم می‌گفتن از وقتی فیلم حضرت محمد رو دیدم، دوست دارم اسم دخترم رو هم اسم مادرشون بذارم آمنه خلاصه اینکه ولادت حضرت زهرا سال ١۴٠٠ دخترم به دنیا اومد سالم سالم... خدا رو شکر می‌کنم که توکل کردم و تصمیم به سقط نگرفتم، خدا رو شکر الان هم با خنده هایش قند تو دلمون آب میشه. کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1