📖 برشی از کتاب درگاه این خانه بوسیدنی‌ است – فهمیدم تصمیمش را گرفته‌. اصرار فایده نداشت. دست‌های مردانه‌اش را گرفتم. سرم را رو به آسمان بلند کردم: – خدایا می‌دونی من هیچی ندارم. این بچه‌هارو خودت دادی؛ ولی من نمی‌تونم دوری‌شون رو ببینم. من دو تا پسرم مرده‌ها. طوری حرف می‌زدم انگار خدا نمی‌داند و یادآوری من اثری دارد: – خدایا اگر می‌تونه برگرده و برا مملکت مفید باشه، برگرده. اگر هم قراره با خونش مفید باشه، راضی‌ام به رضای تو. سرم را روی سینه پهنش گرفت. عطر تنش... – آفرین مامان خوبم. دلم آروم شد. مامان شهادت به همین راحتی نیست؛ ولی امکان داره جنازه من و بابا رو با هم بیارن جلوی در بذارن‌ باید مواظب باشی که دشمنای اسلام خوشحال نشن. 🛒 مشاهده و خرید اینترنتی کتاب 🔻لطفاً نظر خود پیرامون کتاب درگاه این خانه بوسیدنی‌ است را به شناسهٔ زیر ارسال نمایید. @s_mellat_emam_hosein @t_manzome_f_r ▫️مجموعۀ تبیین منظومۀ فکری رهبری