#خاطرات_رهبر_انقلاب۶۲
شهیـدي که زیر آفتـاب مانـده بـود
در یکی از همین روزهـایی که مـا در خطوط جبهه حرکت میکردیم، یـک نقطهاي بود که قبلا توسط دشـمن متصرف شده بود، بعد نیروهاي ما رفته بودند آنجا را مجددا تصرف کرده بودند، بنده داشتم از این خطوط بازدید میکردم و بـه یگانهـا و به سـنگرها و به این بچههـاي عزیز رزمنـدهمان سـر میزدم، یـک وقت دیـدم یکی دو تـا از برادران همراه من خیلی ناراحت، شـتابان، عرق ریزان، آشـفته، آمدنـد پیش من و من را جـدا کردنـد از کسانی که داشـتند به من گزارش میدادنـد، دیـدم که اینها ناراحتند گفتم چیه؟ گفتند که بله ما داشتیم توي این منطقه میگشتیم، یک وقت چشممان افتاده به جسـد یک شـهیدي که چند روز است این شـهید بدنش در زیر آفتاب اینجا باقیمانده. من به شدت منقلب شدم و ناراحت شدم و به آن برادرانی که مسئول بودنـد در آن خـط و در آن منطقه، گفتم سـریعا این مسأله را دنبال کنیـد، جسـد این شـهید را بیاوریـد و جسد شـهداي دیگر را هم که در این منطقه ممکن است باشند جمع کنید. اما در همان حال در دلم گفتم قربان جسد پاره پارهات یا اباعبـدالله، اینجـا انسـان میفهمـد کـه به زینب کـبري چقـدر سـخت گـذشت، آن وقـتی که خـودش را روي نعش عریـان برادرش انـداخت، و با آن صـداي حزین، با آن آهنگ بیاختیار، کلمات را در فضا پراکنـد و در تاریخ گذاشت فریاد زد: "بأبی المظلوم حتی قضا... پـدرم قربان آن کسـی که تا آن لحظهي آخر تشـنه ماند و تشـنه لب جان داد.
بیانات در خطبههاي نماز جمعه ۱۳۶۷/۶/۴
#خاطرات
#رهبر_انقلاب_اسلامی
#تبیین
@t_manzome_f_r