برشی از کتاب تهاجم فرهنگی مشخصاً از دوران رضاخان شروع شد. البته قبل از او مقدمات آن فراهم شده بود. کارهای فراوانی شده بود و روشنفکران وابسته، در داخل کشور ما کاشته شده بودند. انقلاب اسلامی که آمد، مثل مشتی به سینه‌ی مهاجم خورد؛ او را عقب انداخت و تهاجم را متوقف کرد، شما ناگهان دیدید که مردم ما در ظرف مدت کوتاهی، تغییرات اساسی در خلقیّات خودشان احساس کردند. گذشت در بین مردم زیاد شد، آز و طمع کم شد، همکاری زیاد شد، گرایش به دین زیاد شد، اسراف کم شد، قناعت زیاد شد. فرهنگ اینهاست. یکی، دوسال اول انقلاب تلاشِ دشمن برای پاشیدن بذر اخلاقیاتِ منفی متوقف شده بود و یک گرایش و یک توجه به اسلام پیش آمده بود. البته عمیق نبود. آن زمانی عمق پیدا می‌کند که روی موضوع، چند سالی کار شود. این فرصت پیش نیامد و آن تهاجم، به‌تدریج به مرور، از سر گرفته شد. تهاجم در اواسط دوران جنگ به‌وسیله‌ی ابزارهای تبلیغی و گفتارهای غلط و کج‌اندیشان شروع شد و آن ته‌نشین‌ها و رسوب‌های ذهنی و روحی خود ما مردم هم در تأثیرگذاری‌اش مؤثر بود. بعد از جنگ جبهه‌ی دشمن به شکل جدی مشغول کار شد‌. دشمن با یک محاسبه فهمید که جمهوری اسلامی را با تهاجم نظامی نمی‌شود از بین برد. دیدند با محاصره‌ی اقتصادی هم نمی‌شود. فهمیدند باید عقبه‌ی ما را بمباران کنند‌. عقبه‌ی ما در مبارزه‌ی با قلدری استکبار جهانی عبارت بود از فرهنگ ما‌. منطقه‌ی عقبه‌ی ما عبارت بود از اخلاق اسلامی، توکل به خدا، ایمان و علاقه‌ی به اسلام. @t_manzome_f_r