🔰هارون و پیرمرد حریص
💢نقل می کنند: روزی هارون الرشـید به اطرافیان خود گفت: بگردید شخصـی را که خود مسـتقیما و بی واسـطه از پیامبر اسـلام صلی االله علیه و اله حدیثی شـنیده است را نزد من بیاورید، میخواهم از او حدیثی بشـنوم.
🔸به هارون گفتند: دیگر در این زمان بعد از حدود یک قرن و اندی بعید است کسی باشد که مستقیم از خود پیامبر کلامی شنیده باشد.
🔻هارون گفت: بگردید پیدا کنید.
💠پس از مدت ها جست وجو پیر فرتوتی را پیدا کردند و او را در سـبد و زنبیلی گذاشـتند و نزد هارون آوردند.
🔹هارون پرسـید: پیر مرد، توخود از رسول خدا صلی االله علیه و اله حدیث شنیده اي.
⚜پیر مرد گفت: بله جناب خلیفه. من هفت ساله بودم که به اتفاق پـدرم خـدمت رسول خـدا صـلی االله و علیه و آله رسـیدیم و من یک حدیث از حضـرت شـنیدم و دیگر هم او را ندیدم.
❇️هارون خوشحال شد و گفت: کلام پیامبر چه بود؟
پیر مرد گفت: انسان به مرور پیر می شود و دو صفت در او جوان میگردد؛ حرص و آرزوهای طولانی.
🔽هـارون کیسه ای طلا به او هـدیه داد و مـأموران پیرمرد را درسـبد خود گذاشـتند و از تالار خارج کردنـد.
🔘پیر مرد به مأموران گفت: من را برگردانیـد، بـاخلیفه کـاري دارم. گفتنـد: دیگر نمیشود، شـما وقتت تمـام شـد. پیر مرد گفت: هنوز که از قصـر خـارج نشدیم، ازشما خواهش میکنم من را برگردانید کاری دارم.
◾️وقتی او را برگرداندنـد، پیر مرد به هارون گفت: جناب خلیفه، میخواسـتم بـدانم این سـکه های طلا فقط برای همین یکبار بود، یـا جیره هر ماه من است.
✳️هارون شـروع کرد به خندیـدن و گفت:صِـدق رسول االله.
#داستان
#حدیث
@ta_abad_zendegi