[ تائب ]
- دیدم دختره هی گریه میکنه هی میلرزه ؛ همه مونو نگاه کرد یهو رو کرد سمت من گفت من سیدم ؛ من دختر فاطمهیزهرام! به حرمت مادرم نزار آلوده بشم ـ