داستان مردی که به خوبی و خوشی کنار همسرش زندگی می کرد تا آنکه عده ای باخبر شدند و از سر حسادت ....👇 داستان بعضی از مردم عاشق پیشه تمدن غربی ، که بلا ها و مصیبت های وارده در مملکتشان را زیر سر آیین و تمدن اسلامی می بینند مانند داستان آن زن و شوهری است که خداوند برای آن مرد زنی پاک دامن و اهل زندگی مقدر فرمود ، و چون دیگر زنان بیگانه ، نمی توانستند خوشبختی زندگی این زن و شوهر را ببینند ، با آرایش و تزیین و عشوه های زنانه ، داخل زندگی این زوج شدند و افسار زندگی مرد را به چنگ کشیدند و با وسوسه های بسیار چنان مرد را کور کردند که مرد دیگر جز آن زنان چیز دیگری را نمی دید ! آن زنان با فتنه اندازی ها گام به گام کاری کردند که مرد دیگر از همسرش متنفر شد ، وچون دیگر زنش برایش جلوه ای نمی داشت و عشق و علاقه پرپر شده بود دیگر همه بدبختی های زندگیش را از سر همسر پاکش می دید . مرد که مست زن های فریب کار و شعبده باز شده بود ، زندگیش را از دست داد ، و در بدبختی و حقارتش دست و پا میزد اما تا آخرین نفس نمی توانست باور کند که خائن اصلی آن زن های با ظاهر دلفریب و تو خالی هستند که تنها به قصد مال و منال و منافع زندگی او ، مثل موریانه زندگیش را تخریب کردند . زیرا مرد نمی خواست این خواب رویایی کذایی را به هم بریزد دوست می داشت آنچه را که باور می کرد همان هم درست باشد و مرد همچنان مست و حیران بود تا آخرین نفسش ، وقتی که دید همه چیزش را بالا کشیدند و یه آبم رویش خوردند و برنگشتند حتی یه خداحافظی با او بکنند ، مرد وقتی حقیقت را فهمید که دیگر نفسش بریده شده بود و آن زن ها حتی جان او هم برایشان ارزش نداشت ... کل داستان ، مردم ایران و آیین اسلام و دخالت بیگانگان و چگونگی خودفروختگی و تباهی عقل و از دست دادن ارزش های انسانی و علت و طریقه کارکرد رسانه ها و ماهواره ها و فیلم های غربی همه و همه خلاصه اش در داستان بالا به صورت محرز و واقعی بدون پرده گفته شد . گاهی اوقات قصه ها هم ، حقیقت ها را فاش می کنند . قصه هایی که به ما آموختند و به ما گفتند همه اش فریبنده و دروغ بود اما چون رویا و باطل را دوست داشتیم باور می کردیم و از دروغ لذت می بردیم ...در حالیکه یادمان ندادند میشود داستان های واقعی را هم تعریف کرد و با واقعیت هم لذت برد ... ✍علیرضا ساغندی @tarighatezendegi