🌏 انسان می تواند تنها به خاطر ۳ آرمان زندگی کند ! آرمان آدمیزاد از ۳ حالت بیرون نیست : ۱ - یا برای شهوترانی خودش در دنیا زندگی می کند ! ۲ - یا شهوت خودش را فدای شهوترانی مردم می کند ! ۳ - و یا شهوت خود و شهوت مردم را فدای اطاعت از خداوند یکتا می کند ... . اما اولی ، آن کس که برای امیال خودش در دنیا زندگی کند ، بنده دنیا میشود ، و به خاطر مواهب لغزان و بی روح دنیا ، دنیا او را به بازی های مختلف می گیرد ! خودخواهی و خودکامگی منطق او می شود و هر حق و حقوقی را فدای خواسته ها و لذت های شخصی خود و کالا های مادی و بی ارزش دنیا می کند و هم به خودش ظلم می کند و هم به مردم ! اما دومی آن کس که خودش را فراموش می کند و به خاطر ارضای امیال مردم کار می کند ، یک انسان بی ارزش و فاقد شخصیت و عزت نفس و خود فروخته ای خواهد بود که خودش را کوچک و حقیر و پست می کند تا بر خودخواهی های مردم افزوده کند و مردم هم به مانند یک الاغ تا می توانند از او بار می کشند و دست آخر که دیگر کاری از او بر نمی آید بدون هیچ ارزش و احترامی با یک اردنگی او را از خود دور می کنند چنانکه اصلا انگار هیچ وقت نبوده است و نخواهد بود ... . اما سومی ، آن کس که کار برای خدا انجام داد و شهوتش را فدای حضرت حق کرد و تسلیم شهوات و امیال مغرضانه مردم هم نشد و هر چه عقل هستی به او فرمان داد او اجرا کرد ، چنین انسانی چون امیالش را و خواسته های غیر معقول مردم اطرافش را ندید و تنها حق را پذیرفت ،حقی که در آن هم حق خودش و هم حق دیگران و هم ناپایداری دنیا و بقای انسان در آخرت و در تبع آن چگونگی درست زیستن را در زمین آموخت ! و چون اطاعت کرد و عمل نمود ، هم به آرامش دست یافت و هم خداوند از او راضی و خشنود گشت و هم به برکت عنایت خداوند عزت نفس پیدا کرد و هم عزیز مردم شد ! ... داستان حضرت یوسف کاملا گواه این حادثه است ! اگر یوسف ع به خاطر امیال خود به زلیخا تن می داد ، به خاطر خودخواهی خودش و نفرت مردم از انسان های خودخواه و خودکامه و ظالم و همچنین عدم عنایت خداوند به یوسف و قهر ایشان با او ، هیچ گاه به این عزت نمی رسید که هیچ ، به ذلتی دست میافت که دیگر اسمی از او جز به خاری و ذلت شنیده نمی شد ! و اگر هم به خاطر ترس از زلیخا و اطاعت از شهوت او خودش را به او عرضه می کرد ، باز نیز دیگر از چشم خدا می افتاد و عزت و علاقه مردم به یوسف به خاطر خویشتن داری و اطاعت او از خداوند بود ، و الا اگر یوسف هم به مانند دیگر بردگان ، این گونه ذلیل بی چون و چرای صاحب خویش میشد و خالق خود را فراموش می کرد که خداوند به او چنین دریا و حکمتی عطا نمی کرد که حالا پوتیفار و زلیخا از او خوششان بیاید ، که حالا زلیخا نیز از شدت این علاقه در او طمع هم بکند ! مسلما یوسف ع با اولین اطاعت از زلیخا از چشم زلیخا نیز می افتاد و شاید تا زمانی کوتاه به مانند دستمال کاغذی برای زلیخا ارزش می داشت و بعد از آن دیگر زلیخا به او هم نگاه هم نمی کرد و باز از آن اوج عزت به ذلت می رسید ! و دیگر چگونه یک انسان ذلیل خودخواه گناهکار بتواند اگر به زندان هم رود در آنجا مرید جمع کند و خدا هم هوایش را بدارد و به او علم تعبیر خواب بیاموزد که برای پادشاه بگوید که پادشاه هم دوست دار او گردد ؟ آخر چگونه یک انسانی که با زن شوهر دار از سر ظلم به پوتیفار روی هم می ریزد ، پادشاه از نجابت و حیای او و انسانیتش خوشش بیاید تا او را عزیز مصر کند ؟ اصلا دیگر چه وقت خداوند یوسف را یاری می کند تا اینگونه با علن و درایت یوسف مصر به سرانجام نیکش برسد ، که عزیز مصر او را از این پست و سمت عزل نکند ! آری فیلم سریال یوسف چند بار از رسانه ملی پخش شد ، اما آیا ۹۰ ملیون ایرانی چه قدر از زندگی این پیامبر خدا درس گرفتند ؟ و یا آن مقدار هم که یاد گرفتند ، چه قدر عمل کردند ؟ که حالا یک عده چون از علم و معرفت و نصیحت خوششان نمی آید و تنها علاقمند به دیدن و شنیدن چیز هایی هستند که یک ارزن هم بر عقلشان افزوده نمی کند صدایشان درامده که چرا انقدر این سریال را تکرار می کنید ؟ آیا خسته نشدید ؟ باید یکی به آنها این سوال را بپرسد ، شما چه قدر این سریال را دیده اید ، آیا خسته نشدید از اینکه این همه تکرار شد و شما اصلا ندیدید و آخر هم نفهمیدید ! ✍ علیرضا ساغندی @tarighatezendegi