📖 وقتی هیچکس نمیدونه من اینجام...
"
گاهی وقتا وقتی از مدرسه برمیگردم خونه، مامان سر کاره و خونه خالیه. میشینم کنار پنجره و به خیابون نگاه میکنم. ماشینا میان و میرن، اما هیچکس نمیدونه من اینجام... بعضی وقتا فکر میکنم اگه یه روز اصلاً خونه نیام، شاید هیچکس متوجه نشه."
این چند جمله از کتاب آقای هنشاو عزیز حرفهاییه که لی، شخصیت اصلی داستان، با خودش زمزمه میکنه
شاید خیلی از معلمها و والدین فکر کنند این حسها فقط مال بچههاییه که توی خانوادههای مشکلدار بزرگ میشن، اما واقعیت اینه که خیلی از بچهها — حتی اونایی که به ظاهر همهچیز براشون خوبه — ممکنه چنین احساساتی رو تجربه کنن.
✍🏻 حمید کثیری
#تمدن_سازی_نوین_اسلامی
@tasna_ir
🌐تسنا را به دیگران هم معرفی کنید