يكى از وابستگان امام صادق عليه السلام گويد: يك نفر از ياران حضرت بيمار شد و ما عده اى از ياران امام براى عيادت او بيرون رفتيم. در راه با حضرت صادق عليه السلام روبرو شديم. از ماپرسيدند: كجا مى رويد؟ عرض كرديم به عيادت فلانى مى رويم. فرمودند: بايستيد. ماايستاديم. حضرت فرمودند: آيا سيبى، بهى، تُرنجى، كمى عطر يا قطعه اى عود با يكى از شما هست؟ عرض كرديم: از اين چيزها با خود نداريم. حضرت فرمودند: مگر نمى دانيد كه بيمار از اين كه چيزى برايش ببرند، آرامش مى يابد. [كافى، ج 3، ص 118، ح 3]