شخصي به نام وشّاء به محضر امام صادق (سلام الله عليه) وارد شد و از آن حضرت درخواست نمود با «شهاب» صحبت کند که در مورد ديونش تخفيف دهد تا موسم حج بگذرد و اين وشّاء مبلغ هزار دينار به شهاب بدهکار بود. امام سراغ شهاب فرستاد، وي آمد، امام به او فرمود: از اوضاع وشّاء و پناهندگيش به ما باخبري، و براي ما بازگو کرد که هزار دينار بر او طلب داري، که اين مبلغ را هم در راه شهوات خرج نکرده و فقط در ديون و طلب هايي که براي مردم داشته صرف کرده. من دوست دارم که او را حلال کني. البته شايد گمان کني که در قيامت از کارهاي نيکش به تو عطا ميشود تا حلالش کني؟ شهاب پاسخ داد: آري، به ما اينچنين رسيده است. امام فرمود: خداوند کريمتر و عادلتر از اين است که بندهاي با نمازهاي شبانهاش در سرما و روزههايش در گرما و طوافهايش به دور اين خانه به او تقرّب جويد سپس اين حسنات را از او بگيرد و به ديگري عطا کند!خداوند فضل زيادي دارد، ديون بنده مؤمنش را جبران ميکند. آنگاه شهاب عرضه داشت: پس حلالش کردم.
📗بروجردى، آقا حسين، منابع فقه شيعه (ترجمه جامع أحاديث الشيعة)، تهران، انتشارات فرهنگ سبز، ج23، ص 763.