برنامه این بود که شادی غدیر را به هم هدیه دهیم. که نگذاشتند شادی ما ادامه‌دار شود و کاممان تلخ شد؛ آن هم نه تلخی‌ای که شیرین شود به سادگی... روزمان با غم شروع شد، باز هم نه غمی که فراموش شود به سادگی... شما هم خشمگین باشید از آن‌هایی که دستشان به خون مردمان این کشور آلوده‌ست و با هیچ آب زلالی پاک نمی‌شود؛ همان‌هایی که... و اشک بریزید، که قلب‌تان بداند فرزند ایران‌اید و افتخار کنید... لبخندمان به اشک تبدیل شد و اشک مان سوختِ موشک هایمان ... پرچم ایران مهمان قاب تلویزیون شد و ذکر یا منتقم مهمان لب هایمان. شهید دادیم و قلب‌مان لب‌پَر شد زیر بار این غم، باز وصله زدیم قلب مان را ؛ که جز شهادت پاداش ایشان نبود. و نهیبی به دل مان زدیم که نکند کم بیاورد که الان زمانش نیست... پس پرچم ایران را بلند کردیم و شهادت ایشان را تبریک گفتیم... تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل... و چشم دوختیم به موشک هایی که در تل آویو شب های روشن ساختند و ستاره شدند! که به دنیا نشان دهند : ایران زیر بار ظلم نمی‌رود... ذهنم می‌خواند: که دست دشمن در خون است. ای ایران، غمت مرساد... و حنجره ام فریاد می‌زند: یادتان باشد که ما شروع کننده نبودیم! نجما،نشریه جوانان مستقل انقلابی https://eitaa.com/nashriyenajma ┄┄┄┄ ┉┉┉•••◂▸•••┉┉┉ ┄┄┄┄ 🌐 روابط عمومی دانشگاه فرهنگیان استان تهران https://tehran.cfu.ac.ir/ https://eitaa.com/tehran_cfu_ac_ir ┄┄┄┄ ┉┉┉•••◂▸•••┉┉┉ ┄┄