هر کجا گفتم جنگ پر از عاشقانه بی‌تکرار است، صدای قهقهه‌شان بلند شد و چون صدای خمپاره گوش‌هایم را کر کرد. گفتند: «چه می‌گویی دختر، جنگ و عشق! تفاوت میان این دو از زمین تا آسمان است.» گفتم: «من برایتان از زیبایی‌هایش خواهم گفت.» گفتند: «آب در هاون کوبیدن است. خود را بیهوده مشغول این روایت‌های پوشالی نکن.» باز هم خندیدند و رفتند اما چشم‌های من همچنان در میان دود و ترکش و موشک و پدآفند به دنبال زیبا دیدن بود، انگار نمی‌توانستم باور کنم ایران از حماسه و محبت خالی باشد. عادت کرده بودم به بی‌پروا به آغوش مرگ دویدن و نوای عاشقانه خواندن در میانه جنگ، به مردمی که لب‌هاشان فقط برای معاشقه با مام میهن باز می‌شود و قلب‌هاشان به عقیده و باورشان محکم است. صدای انفجار شدیدی در خانه‌ها پیچید و از دریچه قابی جادویی که آیینه تمام‌نمای اخبار جنگ برای غایبین و در خانه نشسته‌ها بود، میهمان نزدیک همه ما شد. صدای خانم مجری لرزید اما باز هم خم به ابرویش نیاورد و به خواندن خبری که در دست داشت ادامه داد، انگار عاشقانه‌ای که منتظرش بودم در حال روایت شدن بود، آری من آب در هاون نمی‌کوبیدم... انفجار دوم محکم‌تر از دفعه قبل، گوش همه را لرزاند، چشم‌ها به خانم مجری دوخته شده بود، گویی او نماینده همه ما بود تا پاسخ دست‌درازی غیر به این پرنده پر در خون را بدهد. چادرش را محکم‌تر گرفت، انگشت اشاره‌اش را بالا برد و گفت: « هم‌میهنان عزیز، صدایی که شنیدید، صدای متجاوز به خاک وطن، صدای متجاوز به صدای حق و حقیقت است. الله اکبر، الله اکبر» او رجز نمی‌خواند، در دل حماسه‌آفرینی‌اش غزل می‌خواند و زن بودن حقیقی‌اش را به نمایش می‌گذاشت. چشمانم غرق دیدن این عاشقانه زیبا بود که دیوارهای اتاق شیشه‌ای تاب دیدن صلابت او را نیاورد و بار دیگر، با صدای انفجاری محکم‌تر از دفعات قبل، پشت سر او فرو ریخت. چادرش را از گرد و غبار تکاند و از قاب خارج شد اما او، اهل رفتن و خداحافظی نبود... نفسی تازه کرد و دقایقی بعد، به نجوای عاشقانه با هم‌میهنانش در قاب جادویی بازگشت. نویسنده: فائقه سادات سیدعلی‌پور دبیر شورای صنفی مرکز آموزش عالی شهید باهنر تهران •┈••••✾•🌿☫🌿•✾•••┈• 🌐 روابط عمومی دانشگاه فرهنگیان استان تهران https://tehran.cfu.ac.ir/ https://eitaa.com/tehran_cfu_ac_ir •••┈•✾•🌿☫🌿 •✾•••┈•